نمی شود بی خیال بقیه اش شویم؟
اما نَفس به خودش می گوید: این جوری که خیلی ضایع است، بقیه اسلام را چه می کنی؟
آنگاه نَفس چاره اندیشی می کند و می گوید: آن قسمت اندیشناک من کجاست؟ بیا تئوریزه کن!
آنگاه می آید با تئوریزه کردن علیه بقیه ابعاد دین قیام می کند و دین را به یک دین حداقلی تبدیل می کند و چقدر دینِ حداقلی صوفی مآبانه یک دین ضد انقلابی است.
امروز برخی روشنفکرنماها، اسلام صوفی مآبانه را ترویج می کنند. بعضی هایشان پشت ادبیات عرفانی پنهان شده اند و اسلام معنوی، عرفانی و حداقلی را ترویج می کنند.
در اتاق فکرهای جنگ روانی شان می گویند ما باید روی اسلام صوفی مآبانه تأکید کنیم تا عشق به مقدّسات، عشق به اسلام و معنویت جوانان ارضاء شود و اسلام انقلابی بمیرد.
از اسلام انقلابی خوشش نمی آید، چرا؟