بنام پروردگار حضرت ارباب علیه السلام 

این طرف و آن طرف می بینیم و می شنویم رفقا میخان برن.

کجا!؟

جهاد.

با چه کسی!؟

با دشمنِ تکفیری - آمریکایی - سعودی - اسرائیلی

چند دقیقه پیش با یکیشون داشتم صحبت می کردم، دیدم هوایی شده (این طور که خودش می گفت هوایی شدنش به دور از هیجان و رؤیاپردازی و... بود) و عزم سفر کرده، تازه وصیت نامه اش را هم آماده کرده بود...

 

به نظرتان چه عامل و عواملی باعث شده یک جوان 20 ساله با هزاران آرزو و خواسته و دراین دنیای پر از زرق و برق و پر از جذابیت های فراوان، اینچنین هوای رفتن کند.

یاد شعری زیبا از دوران نه چندان دور، دوران دفاع مقدس افتادم...

تونستیم هر از چندگاهی زیر لب زمزمه کنیم و درباره اش فکر کنیم

باید گذشت از این دنیا به آسانی

باید مهیا شد از بهر مهمانی

سوی حسین رفتن با چهره ی خونین

زیبا بُوَد زین سان معراج انسانی

 

اگر خدا بخواهد ادامه دارد...