مـا بـرای ایـن دنـــیـــا نـیـسـتـیـم...

۱۱۲ مطلب با موضوع «ایستگاه تفکر» ثبت شده است

بهانه

مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه است

۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۶ ۱ نظر
بی نام

این داستانک وضع حال خیلی از ماهاست

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺳﯿﺮﮐﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﺮﺍ ﻓﯿﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﻭ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﺪ؟
ﻓﯿﻞ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ !
ﺻﺎﺣﺐ ﻓﯿﻞ ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻞ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﮑﻨﺪ . ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻞ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻃﻨﺎﺏ ﺿﻌﯿﻒ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺁﻥ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﺼﻮﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻄﻮﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﺻﺎﺣﺐ ﻓﯿﻞ ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻞ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﺪﺗﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻃﻨﺎﺏ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺴﺘﻢ . ﺗﻼﺵ ﺯﯾﺎﺩ ﻓﯿﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺵ ﻫﯿﭻ ﺍﺛﺮﯼ
ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻼﺷﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻓﯿﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ !
ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ، ﺑﺎ ﻧﻮﻋﯽ ﻓﮑﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺍﺳﺖ . "شاید حرکتی لازم است

۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۴۰ ۰ نظر
بی نام

فرصت طلبان

اثر حبیب الله صادقی

این اثر در سال 64 کار شده است وقتی حضرت آقا این اثر را دیدند فرمودند: عجب کار تلخی است! آفرین

بعد به اقای زم گفتند: این نگاه، نگاه خوبی است

۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۱ ۰ نظر
بی نام

گزارش یک سوء قصد

 

1- مرد را دردی اگر باشد خوش است. درد بی‌دردی علاجش آتش است. اگر سیستم اعصاب یک فرد مختل شده باشد، سوزن در پای او فرو کنی یا آتش به پشت جامه او بیفکنی، متوجه نمی‌شود. بی‌حسی و کرختی عارضه خطرناکی است. مشام  که از کار بیفتد، یا آدمی در خواب عمیق که باشد،‌ نشت گاز را نمی‌فهمد تا وقتی انفجار او را بتکاند یا اصلاً دچار مسمومیت شیرین شود. در اجتماعیات نیز مهم است که افراد چه قدر به خطرها حساسیت داشته باشند و چه قدر آستانه تحریک آنها در قبال تهدیدها بالا یا پایین باشد.
2- اگر خدای ناکرده خبر برسد که دشمن مثلاً از مرز عبور کرده و در حال پیشروی و اشغال است- از بی‌غیرت‌ها که بگذریم- حتماً نوعی احساس خطر و برانگیختگی و بسیج عمومی پیدا می‌شود. اگر غفلتی پدید بیاید، دشمن معطل نمی‌کند. همچنان که بعد از قطعنامه 598 و تصور آتش‌بس و پایان جنگ، ناگهان ارتش صدام از سویی و تروریست‌های بی سر و پای منافقین از سمتی دیگر دست به شبیخون زدند و مثلاً تا اسلام‌آباد غرب آمدند. فرض کنیم همین حالا بگویند تروریست‌های داعش در گوشه‌ای از مرز شرارت کرده‌اند. آیا غیرت عمومی برای مقابله و سرکوب برانگیخته نمی‌شود و آیا مسئولان امر به فکر سد کردن راه دشمن نمی‌افتند؟ پاسخ قطعاً این است که برانگیختگی و بسیج پدید می‌آید، مگر طرف مثلاً «بنی‌صدر» باشد. رهبر انقلاب 11 بهمن 94 در دیدار خانواده شهدای مدافع حرم چه قدر دقیق فرمودند «شهدای شما رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی‌کردند، این دشمن می‌آمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمی‌شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه استانها با اینها می‌جنگیدیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین،‌انقلاب اسلامی فدا کردند».
3- فرض کنید خدای نکرده خبر برسد به جان مثلاً فرزند رئیس دولت یا مثلاً وزیر ارتباطات یا اطلاعات یا کشور «سوء قصد» شده است. طبیعتاً دستگاه‌های بسیاری برای برخورد با سوء قصد کنندگان به تکاپو می‌افتند. اصلا چرا سوء قصد؟ مثلاً به سمت فلان آقای نماینده چهار تا تخم مرغ و گوجه پرتاب می‌شود، خود این آقا و حامیانش در دولت ماه‌ها بسیج می‌شوند تا پدر معترضان را درآورند. یامثلاً همین دیروز، پریروز سارقان زورگیر متعرض برادر یکی از سران فتنه می‌شوند و بلافاصله خبرگزاری‌های ایسنا و ایلنا و... نام «سوء قصد» بر آن می‌گذارند و پای وزیر کشور را به ماجرا باز می‌کنند و آقای استاندار احساس مسئولیت می‌کند و... البته سرانجام اعلام می‌کند «اطلاعات، حاکی از زورگیری بودن حادثه است». خیلی عیبی هم ندارد این قدر حساسیت بالا باشد که وزیر و استاندار و رسانه‌ها برای امنیت یک شهروند دل‌نگران و حساس شوند؛ البته اگر شهروندها مانند دهک‌های اقتصادی، طبقه‌بندی 10 گانه نشوند.
4- فکرش هم تلخ و غمبار است. تصور کنید به آقای رئیس جمهور یا وزیران ارتباطات و اطلاعات خبر بدهند به فرزند یا نوه عزیزشان سوء قصد شده است. یا خدای ناکرده همین خبر تلخ را به ما شهروندان عادی بدهند. مخاطب خبر چه قدر به هم می‌ریزد. اما چند کیلومتر آن طرف‌تر از ما اتفاق تلخ واقعاً رخ داده است. جوانکی 16-17 ساله متعرض کودکی 6 ساله شده، سپس او را به قتل رسانده و اسید هم روی جنازه ریخته است. چند روزی تیتر و عکس روزنامه‌های غوغاسالار و رسانه‌های بیگانه (با شامورتی‌بازی بی‌بی‌سی) جور می‌شود تا عواطف عمومی را به بازی بگیرند. فلان رجال سیاسی هم چند عکس با خانواده قربانی می‌گیرند و تیتر و عکس بعدی همان رسانه‌ها هم فراهم می‌شود و... تمام! بگردید دنبال حادثه جالب و سرگرم کننده بعدی، مثل مرده شورهای خونسردی که شغل‌شان همین است! بلانسبت مرده شورهای باشعور و احساس؛ بی‌دردی مطلق!
5- خبر تلخی بود گزارش دادستان ورامین که در شلوغی جنجال‌های کم عمق سیاسی گم شد. «قاتل ستایش قریشی از 15 سالگی هر از گاهی مشروب مصرف می‌کرد. براساس اعترافات قاتل، این شخص صبح روز حادثه به وسیله گوشی همراهش در حالی که در مدرسه بوده به مشاهده کلیپ‌های مستهجن مبادرت کرده و جنایت بعد از ظهر همان روز به وقوع می‌پیوندد.» قاتل در شبکه اینستاگرام نیز فعالیت می‌کرده است. اگر دیروز خبر می‌آمد که طرف از خودروی در حال حرکت - با سرعت 150 کیلومتر - پیاده شده تا سیگار بخرد(!) و بعد معلوم شده قرص اکس و شیشه مصرف کرده، حالا فضای مجازی و تلگرام واینستاگرام و مشابه‌های آن مسیر نه فقط خودکشی که دیگرکشی بلکه کشتار جمعی را فراهم‌تر کرده است. اگر بشنویم مثلاً آب شهر دستخوش جنگ بیوتروریستی و شیمیایی شده چه قدر مضطرب می‌شویم؟! شهر حالا دستخوش کشتار جمعی فرهنگی و «کالچرال تروریسم» ‌است اما چون نام اتوکشیده‌ای دارد، خم به ابروی خیلی‌ها نمی‌آورد. گوشی هوشمند فقط فناوری نوین تلقی می‌شود و احیانا ابزار مهم فصل‌های انتخابات و سیاست‌بازی و تمام! آن وقت می‌بینید که از شهریور و مهرماه 94 تا روز انتخابات مجلس (7 اسفند) مدام شایعه می‌کنند و تیتر یک رسانه‌های خاص می‌شود که «کار گروه فیلترینگ تلگرام این هفته تشکیل می‌شود» و «جلسه کار گروه تشکیل نشد و موضوع به تعویق افتاد». انگار یا باید فضای مجازی را مانند یک جانور درنده و هار رها کرد و یا کاملا بست! به چند روز آخر و صبح و بعداز ظهر انتخابات که می‌رسد، ناگهان کانال‌ها و گروه‌های تلگرامی‌ای که ظاهرا برای طنز، شعر، کاریکاتور، هنر، عکس، سکس و ... راه افتاده و مخاطبان خود را جذب کرده‌اند ناگهان ویترین را عوض می‌کنند و یک سیگنال هشدار به مخاطب می‌دهند؛ چه نشسته‌اید که اگر معطل کنید و پای صندوق نروید  وبه فلان شخص یا فهرست رأی ندهید، همین فضای پرماجرا و هیجان مجازی را فیلتر می‌کنند و از شما می‌گیرند. کوتاهی موجب پشیمانی است!
6- جان کری چهارم مرداد 1394 وقتی در شورای روابط خارجی آمریکا سخنرانی کرد، دو نکته قابل تأمل گفت. یکی اینکه «دوستان! اگر به توافق پشت کنیم، یک پیام بزرگ به افراطی‌ها در ایران می‌فرستیم. چه کسی می‌داند در این صورت انتخابات چه می‌شود اما ]...[ و ]...[ که خود را در مذاکره با غرب به خطر انداختند، به نظرم به دردسر جدی می‌افتند» و دوم «به ایران امروز نگاه کنید... 25 درصد جوانان آنها بیکارند. اگر به تهران بروید - من نرفتم ولی دوستانم که رفته‌اند به من گفتند که - جوانان به دنبال گوشی‌های هوشمند هستند و می‌خواهند بخشی از دنیا باشند». سؤال! آقای باراک اوباما یا دختران 10-14 ساله‌اش (مالیا و ساشانیز) حق ندارند بخشی از همین دنیا باشند؟! پاسخ اوباما منفی است. او اواخر آذر 1390 گفت «دخترانم را از استفاده از شبکه اجتماعی فیس‌بوک منع می‌کنم زیرا تمایل ندارم افراد غریبه مسائل خانوادگی آنها را بدانند. فیس‌بوک مکانی امن برای گذران اوقات فراغت دخترم نیست. اجازه نمی‌دهم تا آنها لااقل 4 سال بزرگ‌تر شوند.  چرا باید بخواهیم با افراد زیادی روبه‌رو شویم که آنها را نمی‌شناسیم و آنها در حالی از امور ما باخبر باشند. این عاقلانه نیست». اوباما اسفند 93 نیز به شبکه ABC گفت «به من اجازه داده نمی‌شود گوشی هوشمندی مانند آیفون یا سامسونگ گالاکسی داشته باشم. سازمان امنیت آمریکا  مرا مجبور به کنار گذاشتن موبایل هوشمند کرده است». یک سؤال‌ دیگر! اگر باید ملت ایران را در هر حوزه که نیاز به خارج دارد - از بنزین تا دارو و سوخت 20 درصد مورد نیاز برای تولید رادیو داروی 850 هزار بیمار- تحریم کرد، پس چرا شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی و فناوری‌های به اصطلاح هوشمند (به یک معنا بی‌هوشی!) استثنای همین تحریم‌هاست هیچ، که حتی طرف آمریکایی و اروپایی برای آن یارانه‌(!) هم می‌دهد تا به رایگان بتوان مورد استفاده قرار داد؟
7- اگر «سیاست»، سطح امنیت ما را تعیین می‌کند، «فرهنگ» عمق و بنیان و ریشه آن است. اینکه چرا جان کری نگران سرنوشت عمرو و زید در انتخابات بود و چگونه شبکه‌های اجتماعی ریل‌گذاری شده از خارج، تصادفا در انتخابات 94 - مشابه فیس‌بوک و توئیتر در   آشوب 88 - به خدمت برخی طیف‌های سیاسی درآمد، آن قدر مهم نیست که اثر ویرانگر این پروژه بر فرهنگ عمومی و اخلاق اجتماعی و امنیت ملی. غم چهار تا رأی بالا و پایین شدن، خوردن دارد اگر مطمئن باشیم مسئولین امر پس از پایان مشغله انتخاباتی، حواسشان به حوزه مسئولیت دیدبانی جمع می‌شود تا تروریست‌های فرهنگی به مراتب وحشی‌تر از صدام و منافقین و داعش از مرزها نگذرند و به اشغالگری و قتل‌عام جمعی مبادرت نکنند. سوءتفاهم است که اگر کسی خیال کند سرویس‌دهی مجازی دشمن صرفا برای دوپینگ انتخاباتی فلان طرف تعامل در داخل است. بنیان «ایران جدید و قدرتمند» را هدف گرفته‌اند. به راستی چند ستایش معصوم دیگر باید قربانی شوند یا هارشدگان اکس‌های مجازی - خدای نکرده- باید گریبان خانواده کدام مسئول را بگیرند یا طلاق عاطفی میان همسران چه قدر باید شدت گیرد و یا سکس و خشونت تهییج شده به کدام مرحله باید برسد، تا دلارام‌های دارای اخلاق بنی‌صدری به خود بیایند؟ این جنگ چه قدر فدیه می‌خواهد؟  همچون مدافعان حرم به سینه دشمن زدن و کار قاسم سلیمانی‌ها را کردن پیشکش! برخی مسئولینِ برج عاج‌نشین نمی‌خواهند حقوقشان را حلال کنند؟ چرا باید جلسات شورای عالی فضای مجازی با کاهلی و تعطیلی و تأخیر و کارشکنی مواجه شود؟
8- اواخر مهرماه 94 روزنامه ایتالیایی ایل جورناله نوشت «جنگ نرم علیه ایران مدت‌هاست که آغاز شده و جنبش سبز با هدایت واشنگتن، لندن و پاریس جهت سرنگونی جمهوری اسلامی نمونه‌ای از آن بود. هیلاری کلینتون صراحتا گفت ما از پشت صحنه کمک زیادی برای تقویت آن کردیم... اما این مخالفت‌ها به طبقات شمال شهر محدود شد بی‌آنکه به عمق نفوذ کند... برخی محیط‌های شمال شهر تهران با محوریت شبکه‌های مجازی و ماهواره‌ای و رستوران‌ها و فروشگاه‌های لوکس، تداعی زندگی در غرب و نه ایران را می‌کنند. جنگ نرم علیه ایران مدتی است که آغاز شده است». این واقعیتی است اما به تعبیر رهبر انقلاب «بعضی‌ها نمی‌خواهند این ]جنگ فرهنگی[ را باور کنند چون اگر باور کنند تکلیف به گردنشان می‌گذارد؛ بعضی‌ها هم کشش آن را ندارند». ایشان در دیدار اخیر با فرهنگیان و معلمان گفتند « فضای مجازی لغزشگاه است. هیچ کس نمی‌گوید آقا جاده نکش... اما مواظب باش! آن جا که ریزش کوه محتمل است، محاسبه لازم را بکنید... ما به مجموعه وزارت ارتباطات و شورای عالی مجازی - که بنده از آنها هم گله دارم- سفارشمان این است. ما نمی‌گوییم این راه را ببندید، این که بی‌عقلی است... استفاده کنید منتها درست... چرا حواسمان نیست؟ چرا رها می‌کنیم این فضای غیرمنضبط را؟ مسئولند. یکی از مسئولین هم همین وزارت ارتباطات است». به تعبیر ایشان «رخنه فرهنگی مانند رخنه اقتصادی نیست که بشود سبد کالا یا یارانه نقدی داد».
مطالبه رهبر انقلاب که اقتضای خرد و حکمت  است، چیدن علف‌های هرز مانند باغبانی دلسوز است تا امکان رشد فراهم شود. به تعبیر معظم‌له «فرهنگ جزو کارهایی نیست که در اختیار دولت باشد و سلیقه‌ای عمل کند. باید سیاست نظام اعمال شود. اشتباهات در فرهنگ به راحتی قابل برگشت و جبران نیست. مثل کمربندی است که اگر باز شد نظام و انتظام فکری و هویت جامعه به هم خواهد ریخت... نباید دستگاه‌های دولتی به جریان فرهنگی بی‌مبالات و بعضا معارض با انقلاب کمک زبانی یا انتصابی و پولی و مالی کنند... جریان معارضه با انقلاب نباید از کمک دولت منتفع شود. این که وظیفه داریم مردم را به بهشت ببریم حرف من نیست فرمایش امیرالمومنین(ع) است. منظور این نیست که با شلاق و زور به بهشت ببریم. نه خیر! چه کسی گفته به مردم آمپول بزنیم تا به بهشت بروند؟! سعی کنیم مردم را بهشتی کنیم. اصلا برای همین کار آمدیم که جامعه را خدایی کنیم و برویم به سمت خدا» و «بعضی‌ها قمه می‌کشند اما بعضی هنجارشکنی می‌کنند و گناه را رواج می‌دهند. این اگر اهمیتش بیشتر نباشد، کمتر نیست».

محمد ایمانی
یادداشت روز روزنامه کیهان 95/2/20
۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۸ ۰ نظر
بی نام

بازی با انتقال دهنده ها

 



آمریکا، بازی پیچیده‌ای را با ایران دنبال می‌کند ولی در ایران این بازی پیچیده، بسیار ساده دیده می‌شود! واشنگتن از یک طرف در پی حل مهم‌ترین مسئله خود با ایران، یعنی تبدیل شدن ایران به یک «قدرت مستقل منطقه‌ای» است و از سوی دیگر در پی سیطره‌بخشی به جریانی است که در انتقال ایران از یک «قدرت مستقل منطقه‌ای» به یک کشور معمولی وابسته، به آمریکا کمک می‌نماید. البته این قلم در پی ارزیابی آن نیست که چنین جریانی توانایی لازم را در هل دادن ایران به این سمت دارد یا نه، ولی در اینکه چنین جریانی وجود دارد و چنین نقشه‌ای هم تنظیم گردیده است، به گواهی قرائن و شواهد عدیده تردید نیست.
آمریکا در حل مهم‌ترین مسئله خود که به آن اشارت رفت، چند اقدام را براساس این راهبردها به طور توأمان دنبال می‌کند: 1- لازمه فاصله گرفتن ایران از قدرت منطقه‌ای، ضعیف شدن ایران به خصوص در مسائل اقتصادی است. از این رو نباید در تداوم فشارهای تضعیف‌کننده حتی در مواردی که ایران به یک «عقب‌نشینی پرارزش» تن داده است، تردید نمود. 2- به قدرت رساندن کسانی که از درون جمهوری اسلامی، انتقال‌دهنده ایران از قدرت منطقه‌ای به کشوری معمولی هستند، نباید به تجدید نظر در فشار بر ایران بینجامد یا با آن توأم گردد، چرا که از یک سو - از نظر آمریکا- قدرت گرفتن این افراد ناشی از فشار وارد شده بر ایران است و از سوی دیگر تداوم حضور این‌ها در قدرت نیازمند تداوم فشار است. آمریکایی‌ها در این میان تداوم فشار را به نفع کاتالیزورهای داخلی می‌دانند و این کاتالیزورها نیز رفع فشار از جمهوری اسلامی را سبب رشد استقلال‌گرایی در ایران می‌دانند. چندی قبل جان کری در یکی از دانشگاه‌های آمریکا در پاسخ به سؤال دانشجویی که پرسید: «چرا بعد از برجام از اندازه فشار علیه ایران کم نمی‌کنید تا ایران در همراهی ترغیب شود» گفت برای ترغیب بیشتر ایران به همراهی باید فشارها را ادامه دهیم. 3- آمریکا تعدادی سناریوی با ارزش محدود را در نظر گرفته تا بدون آنکه هزینه‌ای داده باشد، «جریان انتقال‌دهنده» را تقویت کند به عبارتی هم چیزی واقعی در سبد ایران نگذارد تا تقویت نشود و هم اقدامی انجام دهد تا چیزی در سبد «جریان انتقال‌دهنده» قرار گیرد. بعضی از کارشناسان «باز و بسته» بودن سوئیفت را در این جهت ارزیابی می‌کنند؛ سوئیفت به طور رسمی باز است تا چیزی در سبد جریان انتقال‌دهنده قرار گیرد و به طور واقعی بسته است تا چیزی در سبد ایران نرود.
کما اینکه بعضی معتقدند این ماجرای مصادره دو میلیارد دلار از دارایی ایران- که از سوی یک دادگاه صورت گرفت و پس از آن مجلس و رئیس جمهور آمریکا نیز آن را تأیید کرده و قانونی خواندند- اقدامی از نوع سوئیفت است! یک دادگاه، دو میلیارد دلار از اموال ایران را مصادره کرده است. با این مصادره «جریان انتقال دهنده» و کشور به طور توأمان آسیب می‌بینند. فردا یا پس‌فردا- احتمالاً در آستانه انتخابات آینده- این دو میلیارد دلار بازمی‌گردد تا جریان انتقال‌دهنده به عنوان کاربلدهایی که پول ملت ایران را برگردانده‌اند! تقویت شود بدون آنکه در عمل مبلغی به ایران داده شود. حتی ممکن است حکم لغو شود و پول هم برنگردد یعنی همان اتفاقی بیفتد که درباره «لغو تحریم‌ها» افتاد! «سناریوهای با ارزش محدود» می‌توانند تا انتخابات خرداد سال آینده استمرار یابند و حتی می‌توانند به یک الگو برای حفظ جریان انتقال‌دهنده و در عین حال حفظ روند تضعیف ایران تبدیل شده و طی سال‌های آینده تعقیب شوند.
مدل رفتاری آمریکا با ایران به گونه‌ای است که ایران باید دارایی‌های خود را روی میز بریزد و به داوری کسی که قبلاً تعلق این دارایی‌ها را به ایران و استحقاق آن رد کرده است تن بدهد و ایران دست آخر، حضور در پای میزی که برای توزیع دارایی‌های او آماده شده است را به عنوان دستاورد مهم «به رسمیت شناخته شدن» تلقی نماید! این در حالی است که پیش از آراسته شدن میز گفت‌وگو و میدان بازی، قدرت مستقل ایران توسط بسیاری از کشورهای دنیا به رسمیت شناخته شده و کسی روی شخصیت و هویت مستقل ایران، انگشت ابهام قرار نداده بود.
آمریکایی‌ها مدتی است که به سمت مهار قدرت منطقه‌ای ایران شیفت شده‌اند. سؤال این است که این کار چگونه ممکن است. برای بررسی این موضوع توجه به نکات زیر ضروری است:
1- اولین گام این است که مدل فشار و تشدید فشار علیه ایران در حوزه مسائل منطقه‌ای دنبال گردد، به گونه‌ای که ایران هر روز نسبت به روز قبل مشکلات بیشتری را احساس کند. آمریکایی‌ها می‌دانند که مدل فشار بر ایران با محوریت بحث هسته‌ای باید در بحث منطقه‌ای بازنویسی و اصلاح شود. چرا که در بحث هسته‌ای ما آمریکا وانمود می‌کرد که نادیده گرفتن توافق 7 کشور هسته‌ای- مبنی بر جلوگیری از هسته‌ای شدن دیگران- با منافع همه این کشورها که عمدتاً در سایز «بین‌المللی» بودند، منافات دارد، اما وقتی صحبت از خطر قدرت منطقه‌ای شدن ایران به میان می‌آید، کشورهای در اندازه بین‌المللی در نگرانی شریک آمریکا نمی‌شوند. بنابراین در اینجا به یک ائتلاف منطقه‌ای ضد ایران نیاز است براین اساس، آمریکایی‌ها یک جبهه منطقه‌ای با محوریت ظاهری رژیم آل‌سعود و باطنی آمریکا را جایگزین جبهه منطقه بین‌المللی با محوریت ظاهری و باطنی آمریکا کرده‌اند. روند تشدید فشار و به عبارت رایج در روابط بین‌الملل «تصاعد بحران» (Disclosion cricis) به طور مشترک در هر دوی این روندها ملاحظه می‌کنیم.
گام دوم آمریکا این است که با توسل به یک سلسله تبلیغات هدفمند سیاسی و با کمک گرفتن از ظرفیت «جریان انتقال دهنده» که به طور مداوم تکرار می‌گردد، حل مشکلات را علی‌الدوام با «مذاکره» و «توافق» گره بزند به عبارت دیگر در حالی که مذاکره، نه قرار است مشکلات اقتصادی مردم را کاهش دهد و نه قبلاً به دستاوردی عملی رسیده است، علی‌الدوام نیاز ایران به گفت‌وگو برای حل مشکلات معیشتی مردم تبلیغ می‌شود تا کماکان- حداقل بخشی از مردم- وقتی با مشکل مواجه می‌شوند بر ضرورت گفت‌وگو با آمریکا تأکید نمایند. کمااینکه آمریکایی‌ها پاسخ عملی به کسانی را که به امید باز شدن راه حرکت اقتصادی به مذاکره روی آورده‌اند دائماً به تأخیر می‌اندازند تا این نیاز و دست ملتمس باقی بماند!
آمریکا در بحث منطقه‌ای به ایران می‌گوید ما پذیرفته‌ایم که شما یک قدرت منطقه‌ای هستید و پذیرفته‌ایم که در بسیاری از مواقع رفتار شما در بحران‌ها،‌ مسئولانه و مترقی بوده است، حالا بیایید تا درباره موضوعات بغرنج منطقه به توافق برسیم. شاید بتوانیم بدون آنکه به موقعیت و نفوذ منطقه‌ای شما لطمه‌ای بزنیم، مسئله را حل کنیم. اوباما در همین پیام اخیر، چیزی بیش از این نگفته است. اما واقعیت میدانی به ما یادآور می‌شود که اگر آمریکا دنبال حل مسئله باشد، نباید واقعیات حقوقی را انکار کرده و ملتی را از برخورداری از آن استثنا نماید. مثلاً آمریکا وانمود می‌کند که با بقای اسد در صورت فرایند قانونی، مشکل ندارد اما همزمان با آن بدون اعتنا به دولتی که وجود دارد، از طریق کردهای سوریه بخشی از شمال رقه را به تصرف درآورده است. این در حالی است که نیروهای آمریکایی در منطقه حساسی استقرار دارند که چه در عملیات شرق حلب و چه در عملیات شمال ادلب موقعیت خاص پیدا کرده و می‌تواند با اولتیماتوم مانع عملیات هوایی ارتش سوریه یا ارتش روسیه در این مناطق گردند. در واقع واشنگتن آمده و انگشت خود را در نقطه‌ای قرار داده که با حرکت طرف مقابل لگد می‌شود و امکان درگیری میان آن قدرت و آمریکا پدید می‌آید. حال اگر آن نیروی عمل کننده- مثلاً روسیه - نخواهد با آمریکا بجنگد لاجرم باید میدان عملیات را ترک گوید.
در اینجا آمریکا عملاً دور مناطق درگیری داعش و جبهه النصره یک حصار امن کشیده و به آنان اطمینان خاطر می‌دهد. حالا در این شرایط آمریکایی‌ها به ما می‌گویند بیایید درباره آینده سوریه مذاکره کنیم و آمریکا قول می‌دهد منافع ایران را در نظر بگیرد. در این صورت ما در مذاکره با آمریکا چه خواهیم گفت جز اینکه «آقا انگشت خود را بردار می‌خواهم رد شوم؟» آمریکا چه پاسخی خواهد داد جز اینکه بسیار خوب برمی‌دارم شما هم دست خود را از پشت حکومت سوریه بردارید تا حسن نیت شما به اثبات برسد. ضرر ما و میزان هزینه آمریکا در این صحنه مشخص است. اما در چنین صحنه‌ای چه چیزی گیر «جریان انتقال‌دهنده» می‌آید؟ ژست قرار گرفتن در کنار مقامات آمریکا و اروپا و به عبارتی که این‌ها در این روزها به کار می‌برند «با بزرگان دیده شدن»!
2- در بحث منطقه‌ای آمریکا اصرار دارد، پرونده سوریه، عراق، یمن و... از دست نهادی که با پشتوانه جهادی و نگرش نهضتی فتوحات بزرگی را طی 15-16 سال گذشته به دست آورده است، خارج شده و به دست نهادی بیفتد که زبان رایج دیپلماسی و معامله با غرب را می‌داند! چرا؟ آمریکا می‌داند که بسط دایره نفوذ ایران یک افتخار بزرگ ملی برای ایرانیان و افتخار اسلامی برای مسلمانان است که همه آن را متعلق به رهبری معظم انقلاب و نیروهای جهادی جان بر کف آن می‌دانند. این خود یک مانع استراتژیک و عبور نشدنی در انتقال نظام از «مستقل» به «وابسته» است. خب غرب در صورت مواجهه با رهبری و نیروهای جهادی باید بیش از فایده هزینه بدهد. از سوی دیگر به دلیل تعلق این حوزه حساس به رهبری در مذاکره با «نیروی انتقال دهنده» به دستاوردی مهم نمی‌رسد. بالاخره آنچه در منطقه از نظر آمریکا ارزش معامله دارد همین عراق، سوریه، لبنان، یمن، فلسطین و از این قبیل است، جاهای دیگر که اساساً در اختیار دولت‌هایی است که سخن گفتن از توافق آنها، گزافه است چرا که کارها با یک دستور انجام می‌شود.
الان آمریکا در یک نقش دوگانه، از یک طرف همه ظرفیت منطقه‌ای خود را برای اعمال فشار بر ایران و متحدین آن وارد میدان کرده است به گونه‌ای که شاهد برخورد بی‌سابقه این عوامل علیه ایران هستیم و از طرف دیگر با ارسال پیغام و پسغام به ایران می‌گوید راه حل در توافق با ماست و این در حالی است که توافق فقط یک ظاهر حقوقی خوشایند دارد.

سعدالله زارعی
 
یادداشت روز روزنامه کیهان 95/2/14
۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۸ ۰ نظر
بی نام

کَلَم

شخصی برای اولین بار یک کلم دید

اولین برگش را جدا کرد، زیر آن برگ دیگری دید و زیر آن برگ، برگ دیگر و...

با خودش گفت حتماً چیز مهمیه که اینطوری کادو پیچش کردند!!!

اما وقتی به آخرش رسید و برگ ها تمام شد، متوجه شد که چیزی در آن برگ ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه ای از آن برگ هاست.

داستان زندگی هم مثل همین کلم است...

ما روزهای زندگی را تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی آن طرف روزها پنهان شده.

در حالی که...

همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم 

و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصّه های مادی و دنیایی که خوردیم، نه خوردنی بود و نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...

زندگی همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم

۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۰۲ ۰ نظر
بی نام

وضعیت بحرانی

۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۵ ۰ نظر
بی نام

تقدیم به بانوانی که اهل فکرند(قفس های رنگی)

لطفاً با تفکر این مطلب را مطالعه بفرمایید

۱۸ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۵۶ ۰ نظر
بی نام

سلامتی مدافعان و پناهندگان به حریم ولایت...

الان که این مطلب را می خوانی فرودگاه های نصف اروپا تعطیل شده است.

همین الان موگرینی دارد گریه می کند از انفجارهای بروکسل.

هم الان بروکسل دارد از ترس پنجمین انفجار به خود می لرزد.

هم الان تمام اروپا مثل بید دارد از ترس داعش می لرزد و بعد از پاریس و آنکارا و بروکسل نمیداند کجا قرار است برود هوا!

و اینجا در همسایگی داعش توی ایران دارد باران می آید و مردم این طوری شاد و خوشحال هستند. و ما نشسته ایم توی مهمانی و از نوروزمان لذت می بریم...

سلامتی فرماندهی معظم کل قوا حضرت امام خامنه ای حفظه الله و تمام سرداران و ارتشیان و بسیجیان عزیز، امثال حاج قاسم ها و مدافعان و پناهندگان به حرم اهل بیت و حریم ولایت و تمام مرزداران اعتقادی و زمینی انقلاب اسلامی، با اخلاص صلواتی بر محمد و ال محمد علیهم السلام هدیه بفرمایید.

 

۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۰۱ ۰ نظر
بی نام

ریزش خواص در حکومت علوی

حجت‌الاسلام دکتر جواد سلیمانی
اسکافی می‎نویسد: وقتی مهاجران و انصار به این نتیجه رسیدند که امیرمومنان(ع) نسبت به سایران صالح‌ترین فرد برای خلافت است، به سوی آن حضرت رفتند تا ایشان را از منزل بیرون آورند تا به خلافت تکیه بزند، ولی آن حضرت دنبال طلحه رفت و فرمود: مردم آمده‌اند با من بیعت کنند، ولی من نیازی به بیعت شان ندارم، شما بیا میدان تا مردم با تو بیعت کنند البته به شرط اینکه به کتاب خدا و سنت حضرت محمد(ص) عمل کنی.
طلحه در جواب گفت: تو به علت فضل و سابقه و مرتبه‌ای که داری برای خلافت شایسته‌تر و محق‌تر از من هستی، مردم هم روی شما اتفاق نظر دارند ولی روی من اختلاف نظر دارند.
حضرت فرمود: (إنّی أخاف أن تغدر بی و تنکث بیعتی؛ ولی من نگرانم نسبت به من خیانت کنی و بیعتت را با من بشکنی)، طلحه گفت: نترس از من حرکتی خلاف میل شما سرنخواهد زد؛ سپس فرمود: خدا کفیل شما در این عهد است. سپس نزد زبیر رفت و همان سخنی را که با طلحه فرمود به او نیز گفت و همان جواب طلحه را از زبیر گرفت.  
 آنگاه به سوی منزلش مشرف شد تا تأمل بیشتری کند و جمعیت زیادی از مردم نیز به دنبالش به منزل آن حضرت برگشتند و ایشان را از خانه بیرون آورده و گفتند: دستت را دراز کن تا با شما بیعت کنیم، ولی حضرت دستش را می‎بست و مردم آن را می‎کشیدند، وقتی اوضاع را چنین دید، فرمود: «لاأبایعکم الا فی مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) ظاهراً، فإن کرهنی قوم لم أبایع» ؛ (من با شما بیعت نمی‎کنم مگر در مسجد النبی و در ملاء عام، و اگر قومی مرا نخواهد من بیعت شما را نمی‎پذیرم.) 
ابن عباس می‎گوید: من می‎ترسیدم که یکی از جاهلان یا کسی که علی (ع)، پدر یا برادرش را در جنگها کشته بگوید: ما به علی نیاز نداریم و از بیعت سرباز بزند و همین امر موجب شود تا علی کناره گیری کند، ولی احدی سخنی نگفت و همه با رضایت از علی استقبال کردند. 
اولین کسانی که با علی(ع) بیعت کرد طلحه و زبیر بودند و بعد از آن دو سایر مهاجران و انصار با او بیعت کردند.
لغزش آنها در عهد حکومت علوی
۱- اعتراض به تقسیم مساوی بیت‌المال
طبق سنت رسول خدا(ص) بیت‌المال مسلمانان بطور مساوی بین آنان تقسیم می‎شد، ولی در زمان خلیفه دوم این سنت تغییر یافت و ایشان بیت المال را طبق سوابق افراد در اسلام، قریشی بودن یا نبودن، زود یا دیر مسلمان شدن، جزء مهاجران یا انصار بودن تقسیم کرد و بدین سان از سیره رسول خدا(ص) در تقسیم بیت‌المال فاصله گرفت؛ و عثمان نیز شیوه خلیفه دوم را ادامه داد و اندک اندک بسیاری از اصحاب رسول خدا(ص) جزء ثروتمندان بی‌درد شده و برخی از توده‌های مردم فقیر شدند، علی(ع) برای مبارزه با این وضع در دوران حکومت خود دستور داد بیت‌المال را مساوی تقسیم کنند. 
آنان در زمان خلافت خلیفه اول و دوم روز به روز بر ثروتشان افزوده شد، و در زمان خلافت امیرمومنان(ع) به یکی از ثروتمندان بزرگ جهان اسلام مبدل شده بودند.
وقتی زمان تقسیم بیت‌المال در حکومت علی(ع) رسید، حضرت به عمار، عبیدالله‌بن‌ابی‌رافع و ابالهیثم‌بن‌التیهان دستور دادند بیت المال را به‌طور مساوی میان مسلمانان تقسیم کنند؛ فرمودند: «إعدلوا فیه ولاتُفَضِّلوا احداً علی احد؛ «در تقسیم آنها، مساوی برخورد کنید و هیچ‌کس را بر دیگری ترجیح ندهید».
آنها نیز قیمت مجموع اموال را ارزیابی کردند؛ سهم هر نفر سه دینار می‌شد. به همه به‌طور مساوی سه دینار پرداختند تا اینکه نوبت به طلحه و زبیر رسید. آنها درحالی‌که هریک همراه پسر خود برای گرفتن سهم خویش آمده بودند، به‌صورت غیرمنتظره‌ای دیدند که مقسّمان به آنان نیز مانند سایران سه دینار دادند. به اعتراض گفتند: «عمر این‌گونه به ما حقوق نمی‌داد؛ این کار، کار شماست یا دستور رئیستان؟» 
آنها گفتند: «کار ما نیست، «امیرالمؤمنین» به ما چنین دستور داده است».
آن‌گاه نزد حضرت «علی» رفتند و حضرت را درحالی‌که زیر آفتاب مشغول رسیدگی به اموال بود، یافتند. گفتند: نظر شما چیست، آیا مایلید برویم سایه؟» 
حضرت پذیرفتند. سپس گفتند: «نزد عمّالت رفتیم تا سهمیه‌مان را از این [فیء] بگیریم. آنها به هریک از ما به اندازة سایر مردم دادند».
حضرت فرمودند: «مگر چه انتظاری داشتید؟» گفتند: «عمر این‌گونه به ما نمی‌بخشید!»
این همان مشکلی بود که حضرت آن را از قبل پیش‌بینی کرده و هنگام بیعت، با آنان اتمام حجت نموده بودند که مطابق علم خود عمل خواهند کرد، نه فتوای دیگران؛ اما در اینجا برای مجاب کردن آنها به اتمام حجت خویش اشاره نکردند؛ بلکه سیرة رسول خدا را به آنها گوشزد کردند و فرمودند:« فما کان «رسول الله» یعطیکما؛« رسول خدا» به چه روشی به شما عطا می‌دادند؟» آنها، که بهتر از هرکسی می‌دانستند «رسول خدا» فیء را به‌طور مساوی تقسیم می‌کردند، از پاسخ دادن به «علی» عاجز مانده، سکوت کردند. حضرت از فرصت استفاده کردند و فرمودند: « «ألیس کان رسول الله» یقسم بالسویة بین المسلمین»؛ «مگر نه این است که «رسول خدا» بیت‌المال را به‌طور مساوی میان مسلمانان تقسیم می‌کرد؟»
گفتند: «بلی».
فرمودند: أفسنَّةُ رسول الله أولی بالاتّباع أم سنَّةُ عمر؛ «آیا پیروی از سنت «رسول خدا» شایسته‌تر است یا پیروی از سنت عمر؟»
گفتند: «سنت «رسول خدا»؛ ولی یا امیرالمؤمنین، ما افراد باسابقه، منشأ اثر و از مقربان [پیامبر] بوده‌ایم. اگر امکان دارد که ما را با سایر مردم برابر قرار ندهی، برابر نکن».
حضرت فرمودند: سابقتکما أسبق أم سابقتی؛ «سابقة شما بیشتر است یا سابقة من؟»
گفتند: «سابقة شما».
فرمودند: فقرابتُکما أقرب أم قرابتی؛ «نزدیکی شما [به «رسول خدا»] بیشتر بود یا نزدیکی من؟»
گفتند: «نزدیکی شما».
فرمودند: فغَنائُکم أعظَمُ أم غَنائی؛ «خدمات شما بیشتر بوده است یا خدمات من؟»
گفتند: «خیر، خدمات شما بزرگ‌تر بوده است یا امیرالمؤمنین».
فرمودند: فواللّهِ مَا أَنا وأجیری هذا وَأَومَی بِیَده اِلی الأَجیر الذی بین یدیه ـ فی هذا المالِ إلّا بمنزلة واحدة؛ «قسم به خدا، نسبت من و این اجیرم ـ با دست به کارگری که پیش رویشان بود اشاره کردند ـ به این مال یکسان است!»
 
روزنامه کیهان 94/12/8
۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر
بی نام