مـا بـرای ایـن دنـــیـــا نـیـسـتـیـم...

هوای رفتن

می رود و من پشتش آب نمی ریزم

وقتی هوای رفتن دارد دریا را هم به پایش بریزی بر نمی گردد ....!

۱۸ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۱۷ ۰ نظر
بی نام

حُبِ مادر

حُر قرار بود بمیرد

اما

حُبِ مادر مهربان شهیدش کرد

حسین جان ما هم به اندازه خودمان 

عاشق مادر عزیزتان هستیم...

شهیدمان کن که نمیریم

۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۴۲ ۳ نظر
بی نام

یار باش ، بار نباش

 

نسیمی کز گل آن کاکل آیو

مرا خوشتر زبوی سنبل آیو

چو شو گیرم خیالش را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آیو

 

 

آنچنان سرخوش و عاشقانه این اشعار را زمزمه می‌کرد و مجنون‌وار هر شب چهارشنبه راهی جمکران می‌شد که گویی فقط به یاد یار نفس می‌کشد.

اول زیارتی از اهل قبور در قبرستان بقیع[1] و دمی به یاد پدر و فاتحه‌ای بر سر مزارش و بعد به سمت مسجد جمکران روانه می‌شد.

اهل تظاهر و ... نبود، معتقد بود باید بارهای زمین مانده را به دوش کشید و به ولی(ع) کمک نمود هرچند توفیق دیدن رویش را پیدا نکنی!

سالهای اول طلبگی خیلی پرخاطره و با ابتلاءات زیادی همراه بود خود را عاشق امام زمان(عج) می‌دانستیم و به دنبال دیدن روی چون ماهش هرهفته پیاده به اتّفاق چند تن از دوستان به بیابانهای جمکران رفته و تا صبح با ناله و زاری به دنبال آقا و مولایمان بودیم.

شبی درجمکران شیخ را با جمعی یافتم شنیده بود چه می‌کنیم، پرسید: اگر الان آقا را ملاقات کنی چه می‌کنی؟ گفتم به دست و پایش می‌افتم چون پروانه به دورش می گردم و ...

گفت: اگر پرسید در راه ما چه کرده‌ای چه؟ چه بارهایی برداشتی؟ با شیعیان و دوستان گرفتار ما چه کردی؟ چه جوابی داری؟

به چشمانم نگاهی سرشار از محبت نمود و ادامه داد خودت باری بر دوش مولا نباشی؟!

این را گفت و رفت، به دنبالش دویدم، پس چه کنیم؟

فرمود مالک اشترها به دنبال علی نبودند که فقط رویش را ببینند بلکه عهده‌دار اموری می‌شدند که رضایت علی‌(ع) در آن بود و‌لو فرسنگ‌ها از او دور بودند و زبیرها در کنار علی(ع) بودند ولی طاقت امر او را نداشتند و در مقابل او لشگر‌کشی کردند!

ولایی بودن فقط اشک و آه و... نیست بلکه کسب نمودن رضایت ولی شرط است و راه یافتن به صراط و از سبیل‌ها گذشتن و به صراط رسیدن.

گفتم عاجزم!! گفت اگر سالکی و به عجز و اضطرار رسیدی با اعتصام و استعانت از ولی به صراط میرسی و نجات می‌یابی. مواظب باش در سبیل‌ها نمانی!

 

عبدالله عرب زاده

einsad.ir


[1]. قبرستانی در نزدیکی روستای جمکران که آیة الله شیخ عباس صفایی(ره) پدر استاد غریبانه در آنجا مدفون است.

۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۱۷ ۱ نظر
بی نام

بخیر گذشت

شهید یعنی

بخیر گذشت

نزدیک بود بمیرد...

۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۴۶ ۱ نظر
بی نام

مخالف اصل انقلاب

۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۱۸ ۱ نظر
بی نام

خودخواهی معقول

 حرف من این نیست که کارها را تعطیل کنیم و هر کسی دنبال کار خودش برود، حرفم این است که آدم­ها برای خودشان هم باید وقت بگذارند. در این صورت اگر حجم کار هم کم باشد ولی ارزش کار بیش­تر می­ شود. مثلاً می­ شود 6 کلاس گذاشت ولی برای این که خودمان هم برای خودمان وقت بگذاریم 4 تا کلاس برگزار می­ کنیم. چرا؟ چون خود بچه ­های فعّال هم برسند کارهایشان را انجام دهند، یعنی به این دید خیلی از کارهای بچه­ های فعّال هم قابل نقد است که آیا واقعاً همراه کارش خودش هم بالا می­ رود یا نه؟

دقّت کنید این سیاست که خیلی از ما که بزرگ­ترها داریم، مایی که از دیگران کار می­ کشیم، سیاست­ های طاغوتی و فرعونی است! من می­ خواهم فلان کتاب را بنویسم، من می ­خواهم یک مجموعه­ فرهنگی ایجاد کنم- آدم زود مبتلا به این کارها می ­شود- به تعدادی نیرو برای این کار نیاز دارم. بعد اصلاً توجهی نمی ­کنم به این­که الان آقای فلانی موقع مطالعه ­اش است و یک کار دیگری باید انجام دهد، فلانی در جای دیگری دارد فلان کار مفید را انجام می ­دهد، همه را جمع نکنیم و بیاوریم به کار خودم برسانیم. یعنی گاهی اوقات کار من، محور کارهای دیگران می ­شود. این، سیاستِ آدم ­هایی است که در گذشته بودند و قرآن از آن­ها یاد می ­کند مثل فرعون. ما آدم­ها را به هر علتی می‌ خواهیم به کار بگیریم. کاری ضروری پیدا شده، این ضرورت ولو جنگ باشد ولو دفاع مقدس باشد، ولو کاری بزرگ و پاک باشد، درضمن آن کار فقط کار نباید راه بیفتد بلکه انسان­ها هم باید راه بیفتند، انسان­ها هم باید تغییر کنند. حتی به همین‌ خاطر ممکن است کار را کوتاه ­تر کنیم.

از حضرت علی(ع) در جنگ سؤالی توحیدی می ­کنند. آن­ هم کجا؟ در بحبوحه­ جنگ. این صحنه ­ها را نمی ­شود تصور کرد. مدام رفت و آمد است و شلوغی و... حالا در این میان یکی سؤال کند که یا علی! من در رابطه با خدا شک کردم و سؤال دارم! اگر ما باشیم چه می­ گوییم؟ می­ گوییم خروس بی­ محل برو آن­ طرف بعداً بیا، الان موقع چیز دیگری است! حضرت(ع)می ­گویند نه، اصلاً ما برای همین این­جا آمده ­ایم، بگذارید سؤال­ش را بپرسد، بگذارید بداند، بفهمد، بشناسد و بعد اقدام کند و پاداش ببرد. گفتن این ­ها راحت ولی انجام دادنش سخت است.

 

شرح کتاب صراط

موضوع: آثار شاگردان استاد صفایی

مؤلف: حجت الاسلام والمسلمین غنوی

 

einsad.ir

۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۱ ۰ نظر
بی نام

شهید مجید زین الدین

یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد
و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند ، رسید به چراغ قرمز .
ترمز زد و ایستاد .
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر ...
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
اشهد ان لا اله الا الله ...
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت
و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟ !
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
"مگه متوجه نشدید ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود
و آدمای دورش نگاهش میکردن .
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه .
به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه .
دیدم این بهترین کاره !"
همین!


"برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین
(یعنی میخوام بگم این امر به معروفه)

۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۰۷ ۱ نظر
بی نام

مسلمان شناسنامه ای

۱۶ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۵۳ ۰ نظر
بی نام

هیـــــــاهـــــــو

بعضی مواقع فکر می کنم که تعداد رسانه ها و حجم مفاهیم و اطلاعاتی که به مخاطبین شان می دهند آنقدر بالاست که فرصت فکر کردن را از آنها می گیرد و کم کم برخی از مخاطبین به یک ربات تبدیل می شوند و هر کاری که رسانه ها بگویند انجام می دهند و هر مطلبی که رسانه ها منتشر می کنند، باور می کنند و به دیگران ارسال می کنند، بدون آن که قبلش کمی فکر کنند

خلاصه

رسانه، شب و روز بعضیا را عوض کرده

شیوه ی زندگی و حتی سرنوشت بعضیا را در دست گرفته

 

راستی! آخرین باری که به خودم فکر کردم کی بوده؟؟؟؟؟

و سؤالات زیاد دیگه

 

خدایا همه اسیران فکری را نجات بده

۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۵۲ ۰ نظر
بی نام

"زوزه گرگ" غزلی درباره یمن

محمدصادق آتشی از شاعران جوان استان یزد

 

 

پشت لبخندهای بی‌معنی، باز دندان اجنبی پیداست
زوزه گرگ‌ها بلند شده... یمن این‌بار یکه و تنهاست

 

از کمان کسی رها شده که...کارش این بوده "حق‌ستیزی محض"
تیر مسموم غرب آمده و هدفش قلب ملت صنعاست

 

پشت این فتنه مکر روباه است، غافل از اینکه راه بی راه است
چاه‌کن خود همیشه در چاه است، جبهه حق همیشه پا بر جاست

 

امر از سمت صهیونیست یهود، دشنه در دست خاندان سعود
منطقه باز سخت ناامن است، سگ نحس نجس دوباره رهاست

 

کینه دارند کینه‌ای شتری، خیبر و بدر یادشان مانده
دشمنی با حکومت علوی بغض دیرینه یهودی‌هاست

 

هر کجای زمین که ظلمی هست، هر زمانی که خون و خون‌ریزی است
حرف از ظلم در میان باشد... پای ثابت همیشه آمریکاست

 

انظروا یا جماعة الاعراب!... یمینیون شعب اخوتنا
ها هناک هناک الاستکبار... این سکوت دوباره بی‌معناست

 

وحدت و یک‌صدایی و ایمان، این سه با هم نوید پیروزی است
نور قرآن، ولایت و عترت... در دل شب چراغ راهنما است

*

و سحر می‌رسد باذن الله که قدم‌های صبح در راه است
می‌رسد فصل سبز آرامش، می‌رسد از نشانه‌ها پیداست

 

منبع: جام نیوز

 

۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۲۹ ۰ نظر
بی نام