نگو چرا علی گذاشت
einlam.ir
استادی فرمود:
وقتی کسی مذهبی شد خدا آزمایش ها و امتحانات را برای سنجش تکبر او در برابر ولی خدا شروع می کند.
مذهبی ها وقتی زمین می خورند، ضد ولایتی های ویژه ای می شوند
اگر مى بینى على (ع) که گُردها را به زمین مى دوزد، وقتى زهرایش(س) را به خاک مى کشند و سیلى مى زنند، ساکت است و وقتى هم که زهرا (س) مى گوید: شنیده ام به تو سلام نمى کنند، مى گوید: فاطمه جان! جواب سلامم را هم نمى دهند، این چیزى جز اخبات و تواضع على (ع) نیست.
اینها حقیقتهایى است که ما نمى توانیم آنها را بفهمیم. نمى دانیم کدام یک عظیمتر است. وقتى عظمتى خُرد مى شود، این خرد شدن، خیلى بزرگتر از آن موقعى است که او سرپاست.
در مورد مشىِ امیرالمؤمنین (ع)- کسى که عزیز عالم و قادر و نیرومند است و لااقل باید براى خود و ناموس و غیرتش، عزت و شخصیت را بخواهد- دقت کنید که چطور وقتى بلاها بر او نازل و فتنهها بر او جارى مى شد، ذلتها را در راه خدا عزت مى دانست و مى خرید.
شمشیر على بیست و چند سال در غلاف بود. مدتى بود که مالک صداى على را نشنیده بود. مى گویند وقتى حضرت در جنگ صفّین حمله مى کند، خود اصحاب از طنین صداى او وحشت مى کنند.
چطور این عزیز، سالهاى سال، آن طور در خانه بنشیند؟! خیلى سخت است! چه محبتى، چه لینتى، چه قدرتى باید در على (ع) باشد که این گونه عمل کند!
گاهى که انسان توجهى پیدا مى کند و نماز شبى مى خواند و حالى پیدا مى کند، دیگر با کسى معاشرت نمى کند. همه را بد و پایین مى داند و فقط مىخواهد با ملائک همنشین باشد؛ در حالى که آنهایى که نه سرشان که پایشان از افلاک بالاتر است، معاشر و محبّ و مهربانند و «لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ»[1] مى شوند و خوفى ندارند.
عظمت على (ع) را ببینید که چقدر منکسر، ذلیل، لیّن، خاشع و متواضع است؛ آن هم نه یک سال، بلکه بیست و چند سال. و همه اینها به خاطر این است که دین رسول اللَّه ثابت بماند و استمرار پیدا کند.
آیا ما این گونه ایم؟!
نمىدانم شما هم قبول دارید که یکى از سخت ترین و طاقت فرساترین کارها براى آدمى فکر کردن است یا نه؟!
اصلاً خیلىها بدون استخاره آب هم نمىخورند چه برسد به مسائلى که احتیاج به فکر کردن داشته باشد.
تا وقتى یکى هست که من با تکیه به او بتوانم بدون فکر کردن مشکلات خودم راحل و فصل کنم مگر مرض دارم مغز بیچاره را به زحمت انداخته و...
ولى یکى از بزرگ ترین هنرهاى آقاى صفایى همین بود که آن چنان هنرمندانه تو را در یک جریان فکرى قرار مىداد که خودت هم نمىفهمیدى از کجا خوردهاى!
نمىدانم جوابى که ایشان در باره موسیقى به من داد روى شما چه تأثیرى گذاشت ولى همین را بگویم که مرا بیچاره کرد.
او در جواب من که نظرش را درباره موسیقى جویا شدم، نه گفت خوب است نه بد! نه گفت گوش کن نه گوش نکن! بلکه جوابى داد که تا مدتها به جانم افتاده بود و اعصابم را خط خطى مىکرد.
او گفت: اگه وقت دارى گوش کن!
من گر چه در ابتدا جوابم را گرفته بودم و خیال مىکردم وقت زیادى دارم و با خیال راحت به موسیقىهاى گوناگون گوش جان مىسپردم، اما با اندک زمانى سؤالهایى به سراغم آمد و آرامشم را سلب کرد :
مگه حاج آقا نمىدونست من وقت زیادى دارم پس چرا این جواب رو به من داد؟
خب، صاف و پوست کنده یا مىگفت گوش کن یا گوش نکن. این کنایه چه معنایى داره که اگه وقت دارى گوش کن؟
اگه وقت دارى گوش کن یعنى چى؟
منظور حاج آقا چى بود؟
و هزار و یک سؤال و ابهام دیگرى که به جانم افتاده و دست از سرم بر نمىداشتند.
آیا به نظر شما حاج آقا با دادن این جواب منظورى داشته ؟!
مربى آگاه آن نیست که به جاى افراد فکر بکند و استدلال کند و بفهمد و ببیند. مربى آگاه کسى است که چشم افراد را باز مىکند و پردهها را کنار مىزند و فکر را حرکت مىدهد تا افراد استدلالها را بیابند و بفهمند و زیبایىها را ببینند. «مسئولیت و سازندگى، ص: 89»
...طرح سؤال براى حرکت فکرى، راهى است که پیامبران از آنجا رفتهاند و قرآن از آن خبر مىدهد و مىبینیم سؤالهایى را که تلنگرهاى محرک فکر هستند و در قرآن به کار گرفته شدهاند. «مسئولیت و سازندگى، ص: 88»
منبع سایت عین صاد
همین که روح زخمی ات، سبک شد از لباس ها
زدند روی دستشان مکاشفه شناس ها
چه سایه های مبهمی نشسته زیر پلک تو
چه کرده با ظرافتت غرور ناسپاس ها
به وقت غسل همچنان، گوش تو زنگ می زند
تو را رها نمی کند هنوز این تماس ها
جان سه تا امام را به لب رسانده ای، مرو!
توجهی نمی کنی چرا به التماس ها؟!
جز پر قو چه بستری مطابق است با تنت
بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس ها
برو ولی حلال کن، جهان مزاحم تو شد
به درک تو نمی رسد شعور آس و پاس ها
خدا درِ بهشت را محو کند نبینی اش
مباد باز در دلت زنده شود هراس ها
به یاد قبر مخفی ات چو ابر گریه می کنم
گاه که می روم سر مزار ناشناس ها
تو درد و روضه نیستی، تو راز آفرینشی
تو را زدند کافران پرت شود حواس ها
کاظم بهمنی