مـا بـرای ایـن دنـــیـــا نـیـسـتـیـم...

۵۵ مطلب با موضوع «چند بیت شعر نوش جان کنید» ثبت شده است

دارالشفاء

پدرم گفت خدایا پسرم نااهل است

همه گفتند ببر کرب و بلا خوب شود

من شدم گریه کن و سینه زنت، ثارالله 

پدرم پیر شد و گفت دمت گرم، اباعبدالله

۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۰ ۱ نظر
بی نام

خیال در حرم

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هرچه خاطره دارد از آن محل مانده

۰۱ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۱ ۰ نظر
بی نام

"زوزه گرگ" غزلی درباره یمن

محمدصادق آتشی از شاعران جوان استان یزد

 

 

پشت لبخندهای بی‌معنی، باز دندان اجنبی پیداست
زوزه گرگ‌ها بلند شده... یمن این‌بار یکه و تنهاست

 

از کمان کسی رها شده که...کارش این بوده "حق‌ستیزی محض"
تیر مسموم غرب آمده و هدفش قلب ملت صنعاست

 

پشت این فتنه مکر روباه است، غافل از اینکه راه بی راه است
چاه‌کن خود همیشه در چاه است، جبهه حق همیشه پا بر جاست

 

امر از سمت صهیونیست یهود، دشنه در دست خاندان سعود
منطقه باز سخت ناامن است، سگ نحس نجس دوباره رهاست

 

کینه دارند کینه‌ای شتری، خیبر و بدر یادشان مانده
دشمنی با حکومت علوی بغض دیرینه یهودی‌هاست

 

هر کجای زمین که ظلمی هست، هر زمانی که خون و خون‌ریزی است
حرف از ظلم در میان باشد... پای ثابت همیشه آمریکاست

 

انظروا یا جماعة الاعراب!... یمینیون شعب اخوتنا
ها هناک هناک الاستکبار... این سکوت دوباره بی‌معناست

 

وحدت و یک‌صدایی و ایمان، این سه با هم نوید پیروزی است
نور قرآن، ولایت و عترت... در دل شب چراغ راهنما است

*

و سحر می‌رسد باذن الله که قدم‌های صبح در راه است
می‌رسد فصل سبز آرامش، می‌رسد از نشانه‌ها پیداست

 

منبع: جام نیوز

 

۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۲۹ ۰ نظر
بی نام

آخر مجلس

شعری از میلاد عرفان پور  که امام خامنه ای خواندند و گریه جانسوزی کردند

 

ما سینه زدیم و بی صدا باریدند

از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند

 

خطاب به حضرت آقا در جواب شعری خواندند

 

از اشک شما ارض و سما باریدند

بر آه شما انس و ملک نالیدند

گفتند همه ، فدای اشکت آقا

تصویر شما را شهدا بوسیدند

آقا خودتان حضرت خورشید هستید

از نور شما ستاره ها تابیدند

در مجلس خوبان شهدا هم بودند

اما همگان گرد شما چرخیدند

از اول و از آخر مجلس ، شهدا

آقای جهان سید علی را چیدند

 

۱۰ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۳۵ ۱ نظر
بی نام

یا زهرا !

همین که روح زخمی ات، سبک شد از لباس ها

زدند روی دستشان مکاشفه شناس ها

چه سایه های مبهمی نشسته زیر پلک تو

چه کرده با ظرافتت غرور ناسپاس ها

به وقت غسل همچنان، گوش تو زنگ می زند

تو را رها نمی کند هنوز این تماس ها

جان سه تا امام را به لب رسانده ای، مرو!

توجهی نمی کنی چرا به التماس ها؟!

جز پر قو چه بستری مطابق است با تنت

بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس ها

برو ولی حلال کن، جهان مزاحم تو شد

به درک تو نمی رسد شعور آس و پاس ها

خدا درِ بهشت را محو کند نبینی اش

مباد باز در دلت زنده شود هراس ها

به یاد قبر مخفی ات چو ابر گریه می کنم

گاه که می روم سر مزار ناشناس ها

تو درد و روضه نیستی، تو راز آفرینشی

تو را زدند کافران پرت شود حواس ها

 

کاظم بهمنی                                                               

۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۳۹ ۰ نظر
بی نام

ادعا

از پشت نقاب مان عیان کن ما را

آیینه ی عبرت جهان کن ما را

اینجا همه ادعای یاری داریم

یک جمعه بیا و امتحان کن ما را

۱۹ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۳ ۰ نظر
بی نام

یا زینب

چادر کمر ببند و خودت انقلاب کن

کاخ خراب شام بر سر شامی خراب کن

روی غرور و غیرت ما هم حساب کن

از ما مدافعان حرم انتخاب کن

۰۱ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۱۱ ۰ نظر
بی نام

به سر و سینه می زند کتری

✅ انگار همین دیروز بود

خانه پیرزن ته کوچه
پشت یک تیر برق چوبی بود
پشت فریاد های گل کوچک
واقعا روزهای خوبی بود

پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر
منتظر بود در زدن ها را
دم در می نشست و با لبخند
جفت می کرد آمدن ها را

روضه خوان محله می آمد
میرزا با دوچرخه آهسته
مثل هر هفته باز خیلی دیر
مثل هر هفته سینه اش خسته

"ای شه تشنه لب سلام علیک"
ای شه تشنه لب...چه آوازی
زیر و بم های گوشه ی دشتی
شعرهای وصال شیرازی

می نشستیم گوشه ی مجلس
با همان شور و اشتیاقی که...
چقدر خوب یاد من مانده
در و دیوار آن اتاقی که -

یک طرف جمله ی"خوش آمده اید
به عزای حسین"بر دیوار
آن طرف عکس کعبه می گردد
دور تا دور این اتاق انگار

گوشه گوشه چه محشری برپاست
توی این خانه ی چهل متری
گوش کن! دم گرفته با گریه
به سر و سینه می زند کتری

عطر پر رنگ چایی روضه
زیر و رو کرده خانه ی او را
چقدر ناگهان هوس کردم
طعم آن چای قند پهلو را

تا که یک روز در حوالی مهر
روی آن برگ های رنگا رنگ
با تمام وجود راهی کرد
پسری را که برنگشت از جنگ

هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز
پستچی نامه از عزیز نداشت
کاشکی آن دوشنبه ی آخر
روضه ی میرزا گریز نداشت
۱۵ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۴ ۱ نظر
بی نام

دفتری از خاطره ها

زندگی دفتری از خاطره هاست

یک نفر در دل شب، یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا باز کنیم، عمرمان می گذرد

ما همه همسفر و رهگذریم

آنچه باقی است، فقط خوبی هاست

۰۸ مهر ۹۳ ، ۰۹:۰۸ ۱ نظر
بی نام

وقت نداریم

امروز برای شهدا وقت نداریم

از عشق مگو قصه که ما وقت نداریم

با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

از بهر ملامات خدا وقت نداریم

هرچند که خوب است شهیدانه بمیریم

زیباست، ولی حیف که ما وقت نداریم

(بنمای ظهور حجت زیبای خداوند

نه، نه دروغ است نیا وقت نداریم)

۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۵ ۱ نظر
بی نام