مـا بـرای ایـن دنـــیـــا نـیـسـتـیـم...

۶۹ مطلب با موضوع «فقط برای تو :: پای درس استاد» ثبت شده است

عمرمان

کارگردان هستی برای هر یک از ما نقشی در نظر گرفته است که اولا باید آن را درست تشخیص بدهیم و ثانیا آن را درست ایفا کنیم. فرقی ندارد نقش ما چه باشد. اگر دچار هیجانات کاذب باشیم و تسلیم هدایتهای ظریف کارگردان نشویم، نمیفهمیم از ما چه میخواهد و نقش خود را پیدا نمیکنیم و عمرمان هدر میرود

۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۱۴ ۱ نظر
بی نام

یار باش ، بار نباش

 

نسیمی کز گل آن کاکل آیو

مرا خوشتر زبوی سنبل آیو

چو شو گیرم خیالش را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آیو

 

 

آنچنان سرخوش و عاشقانه این اشعار را زمزمه می‌کرد و مجنون‌وار هر شب چهارشنبه راهی جمکران می‌شد که گویی فقط به یاد یار نفس می‌کشد.

اول زیارتی از اهل قبور در قبرستان بقیع[1] و دمی به یاد پدر و فاتحه‌ای بر سر مزارش و بعد به سمت مسجد جمکران روانه می‌شد.

اهل تظاهر و ... نبود، معتقد بود باید بارهای زمین مانده را به دوش کشید و به ولی(ع) کمک نمود هرچند توفیق دیدن رویش را پیدا نکنی!

سالهای اول طلبگی خیلی پرخاطره و با ابتلاءات زیادی همراه بود خود را عاشق امام زمان(عج) می‌دانستیم و به دنبال دیدن روی چون ماهش هرهفته پیاده به اتّفاق چند تن از دوستان به بیابانهای جمکران رفته و تا صبح با ناله و زاری به دنبال آقا و مولایمان بودیم.

شبی درجمکران شیخ را با جمعی یافتم شنیده بود چه می‌کنیم، پرسید: اگر الان آقا را ملاقات کنی چه می‌کنی؟ گفتم به دست و پایش می‌افتم چون پروانه به دورش می گردم و ...

گفت: اگر پرسید در راه ما چه کرده‌ای چه؟ چه بارهایی برداشتی؟ با شیعیان و دوستان گرفتار ما چه کردی؟ چه جوابی داری؟

به چشمانم نگاهی سرشار از محبت نمود و ادامه داد خودت باری بر دوش مولا نباشی؟!

این را گفت و رفت، به دنبالش دویدم، پس چه کنیم؟

فرمود مالک اشترها به دنبال علی نبودند که فقط رویش را ببینند بلکه عهده‌دار اموری می‌شدند که رضایت علی‌(ع) در آن بود و‌لو فرسنگ‌ها از او دور بودند و زبیرها در کنار علی(ع) بودند ولی طاقت امر او را نداشتند و در مقابل او لشگر‌کشی کردند!

ولایی بودن فقط اشک و آه و... نیست بلکه کسب نمودن رضایت ولی شرط است و راه یافتن به صراط و از سبیل‌ها گذشتن و به صراط رسیدن.

گفتم عاجزم!! گفت اگر سالکی و به عجز و اضطرار رسیدی با اعتصام و استعانت از ولی به صراط میرسی و نجات می‌یابی. مواظب باش در سبیل‌ها نمانی!

 

عبدالله عرب زاده

einsad.ir


[1]. قبرستانی در نزدیکی روستای جمکران که آیة الله شیخ عباس صفایی(ره) پدر استاد غریبانه در آنجا مدفون است.

۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۱۷ ۱ نظر
بی نام

خودخواهی معقول

 حرف من این نیست که کارها را تعطیل کنیم و هر کسی دنبال کار خودش برود، حرفم این است که آدم­ها برای خودشان هم باید وقت بگذارند. در این صورت اگر حجم کار هم کم باشد ولی ارزش کار بیش­تر می­ شود. مثلاً می­ شود 6 کلاس گذاشت ولی برای این که خودمان هم برای خودمان وقت بگذاریم 4 تا کلاس برگزار می­ کنیم. چرا؟ چون خود بچه ­های فعّال هم برسند کارهایشان را انجام دهند، یعنی به این دید خیلی از کارهای بچه­ های فعّال هم قابل نقد است که آیا واقعاً همراه کارش خودش هم بالا می­ رود یا نه؟

دقّت کنید این سیاست که خیلی از ما که بزرگ­ترها داریم، مایی که از دیگران کار می­ کشیم، سیاست­ های طاغوتی و فرعونی است! من می­ خواهم فلان کتاب را بنویسم، من می ­خواهم یک مجموعه­ فرهنگی ایجاد کنم- آدم زود مبتلا به این کارها می ­شود- به تعدادی نیرو برای این کار نیاز دارم. بعد اصلاً توجهی نمی ­کنم به این­که الان آقای فلانی موقع مطالعه ­اش است و یک کار دیگری باید انجام دهد، فلانی در جای دیگری دارد فلان کار مفید را انجام می ­دهد، همه را جمع نکنیم و بیاوریم به کار خودم برسانیم. یعنی گاهی اوقات کار من، محور کارهای دیگران می ­شود. این، سیاستِ آدم ­هایی است که در گذشته بودند و قرآن از آن­ها یاد می ­کند مثل فرعون. ما آدم­ها را به هر علتی می‌ خواهیم به کار بگیریم. کاری ضروری پیدا شده، این ضرورت ولو جنگ باشد ولو دفاع مقدس باشد، ولو کاری بزرگ و پاک باشد، درضمن آن کار فقط کار نباید راه بیفتد بلکه انسان­ها هم باید راه بیفتند، انسان­ها هم باید تغییر کنند. حتی به همین‌ خاطر ممکن است کار را کوتاه ­تر کنیم.

از حضرت علی(ع) در جنگ سؤالی توحیدی می ­کنند. آن­ هم کجا؟ در بحبوحه­ جنگ. این صحنه ­ها را نمی ­شود تصور کرد. مدام رفت و آمد است و شلوغی و... حالا در این میان یکی سؤال کند که یا علی! من در رابطه با خدا شک کردم و سؤال دارم! اگر ما باشیم چه می­ گوییم؟ می­ گوییم خروس بی­ محل برو آن­ طرف بعداً بیا، الان موقع چیز دیگری است! حضرت(ع)می ­گویند نه، اصلاً ما برای همین این­جا آمده ­ایم، بگذارید سؤال­ش را بپرسد، بگذارید بداند، بفهمد، بشناسد و بعد اقدام کند و پاداش ببرد. گفتن این ­ها راحت ولی انجام دادنش سخت است.

 

شرح کتاب صراط

موضوع: آثار شاگردان استاد صفایی

مؤلف: حجت الاسلام والمسلمین غنوی

 

einsad.ir

۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۱ ۰ نظر
بی نام

عبد

"علامه حسن زاده آملی"

ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ " ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺑﺎﺷﯽ،
" ﻋـَﺒﺪ" ﺑـﺎﺵ !
ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ،
ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ
"ﻋـَﺒـﺪ " ﻧـﺸﺪ ...
ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ ﺩﻟﺖ ...
ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ "
ﻫﻤﻴﻦ...
۱۰ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۰۴ ۱ نظر
بی نام

مدیریت

«شهادت» نوعی«مدیریت» است،
آدم‌های «معمولی»خیلی هم که «موفق» باشند؛ «زندگی» خود را؛
«مدیریت» می کنند؛ اما «شهدا»؛
«مرگ» خود را نیز«مدیریت» میکنند.
«شهادت»یعنی «زندگی‌مان» را کجا؛ «خرج کنیم»؛
که«زندگی دیگران» «معنی» پیدا کند.
۰۳ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۰ ۱ نظر
بی نام

ضد ولایتی ویژه

استادی فرمود:

وقتی کسی مذهبی شد خدا آزمایش ها و امتحانات را برای سنجش تکبر او در برابر ولی خدا شروع می کند.

مذهبی ها وقتی زمین می خورند، ضد ولایتی های ویژه ای می شوند

۲۷ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۳۹ ۰ نظر
بی نام

چــــــــهـــــــل سال

۲۷ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۲۱ ۰ نظر
بی نام

آیا ما این گونه ایم؟

اگر مى ‏بینى على (ع) که گُردها را به زمین مى ‏دوزد، وقتى زهرایش(س) را به خاک مى ‏کشند و سیلى مى‏ زنند، ساکت است و وقتى هم که زهرا (س) مى ‏گوید: شنیده ‏ام به تو سلام نمى ‏کنند، مى ‏گوید: فاطمه جان! جواب سلامم را هم نمى ‏دهند، این چیزى جز اخبات و تواضع على (ع) نیست.

اینها حقیقت‏‌هایى است که ما نمى ‏توانیم آنها را بفهمیم. نمى ‏دانیم کدام یک عظیم‌‏تر است. وقتى عظمتى خُرد مى ‏شود، این خرد شدن، خیلى بزرگ‏تر از آن موقعى است که او سرپاست.

در مورد مشىِ امیرالمؤمنین (ع)- کسى که عزیز عالم و قادر و نیرومند است و لااقل باید براى خود و ناموس و غیرتش، عزت و شخصیت را بخواهد- دقت کنید که چطور وقتى بلاها بر او نازل و فتنه‌‏ها بر او جارى مى ‏شد، ذلت‏ها را در راه خدا عزت مى ‏دانست و مى ‏خرید.

شمشیر على بیست و چند سال در غلاف بود. مدتى بود که مالک صداى على را نشنیده بود. مى ‏گویند وقتى حضرت در جنگ صفّین حمله مى‏ کند، خود اصحاب از طنین صداى او وحشت مى‏ کنند.

چطور این عزیز، سال‏هاى سال، آن طور در خانه بنشیند؟! خیلى سخت است! چه محبتى، چه لینتى، چه قدرتى باید در على (ع) باشد که این گونه عمل کند!

گاهى که انسان توجهى پیدا مى ‏کند و نماز شبى مى ‏خواند و حالى پیدا مى ‏کند، دیگر با کسى معاشرت نمى‏ کند. همه را بد و پایین مى ‏داند و فقط مى‏خواهد با ملائک همنشین باشد؛ در حالى که آنهایى که نه سرشان که پایشان از افلاک بالاتر است، معاشر و محبّ و مهربانند و «لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ»[1] مى ‏شوند و خوفى ندارند.

عظمت على (ع) را ببینید که چقدر منکسر، ذلیل، لیّن، خاشع و متواضع است؛ آن هم نه یک سال، بلکه بیست و چند سال. و همه اینها به خاطر این است که دین رسول اللَّه ثابت بماند و استمرار پیدا کند.

آیا ما این گونه ‏ایم؟!

 

[1] مائده، 54.

 

einsad.ir

۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۱۹ ۰ نظر
بی نام

اگه وقت داری گوش کن...

نمى‌دانم شما هم قبول دارید که یکى از سخت ترین و طاقت فرساترین کارها براى آدمى فکر کردن است یا نه؟!

اصلاً خیلى‌ها بدون استخاره آب هم نمى‌خورند چه برسد به مسائلى که احتیاج به فکر کردن داشته باشد.

تا وقتى یکى هست که من با تکیه به او بتوانم بدون فکر کردن مشکلات خودم راحل و فصل کنم مگر مرض دارم مغز بیچاره را به زحمت انداخته و...

ولى یکى از بزرگ ترین هنرهاى آقاى صفایى همین بود که آن چنان هنرمندانه تو را در یک جریان فکرى قرار مى‌داد که خودت هم نمى‌فهمیدى از کجا خورده‌اى!

نمى‌دانم جوابى که ایشان در باره موسیقى به من داد روى شما چه تأثیرى گذاشت ولى همین را بگویم که مرا بیچاره کرد.

او در جواب من که نظرش را درباره موسیقى جویا شدم، نه گفت خوب است نه بد! نه گفت گوش کن نه گوش نکن! بلکه جوابى داد که تا مدت‌ها به جانم افتاده بود و اعصابم را خط خطى مى‌کرد.

او گفت: اگه وقت دارى گوش کن!

من گر چه در ابتدا جوابم را گرفته بودم و خیال مى‌کردم وقت زیادى دارم و با خیال راحت به موسیقى‌هاى گوناگون گوش جان مى‌سپردم، اما با اندک زمانى سؤال‌هایى به سراغم آمد و آرامشم را سلب کرد :

مگه حاج آقا نمى‌دونست من وقت زیادى دارم پس چرا این جواب رو به من داد؟

خب، صاف و پوست کنده یا مى‌گفت گوش کن یا گوش نکن. این کنایه چه معنایى داره که اگه وقت دارى گوش کن؟

اگه وقت دارى گوش کن یعنى چى؟

منظور حاج آقا چى بود؟

و هزار و یک سؤال و ابهام دیگرى که به جانم افتاده و دست از سرم بر نمى‌داشتند.

آیا به نظر شما حاج آقا با دادن این جواب منظورى داشته ؟!

 

مربى آگاه آن نیست که به جاى افراد فکر بکند و استدلال کند و بفهمد و ببیند. مربى آگاه کسى است که چشم افراد را باز مى‌کند و پرده‌ها را کنار مى‌زند و فکر را حرکت مى‌دهد تا افراد استدلال‌ها را بیابند و بفهمند و زیبایى‌ها را ببینند. «مسئولیت و سازندگى، ص: 89»

...طرح سؤال براى حرکت فکرى، راهى است که پیامبران از آن‌جا رفته‌اند و قرآن از آن خبر مى‌دهد و مى‌بینیم سؤال‌هایى را که تلنگرهاى محرک فکر هستند و در قرآن به کار گرفته شده‌اند. «مسئولیت و سازندگى، ص: 88»

 

منبع سایت عین صاد

۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۵۹ ۰ نظر
بی نام

برخورد صادقانه

۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۳۰ ۰ نظر
بی نام