حجتالاسلام دکتر جواد سلیمانی
اسکافی مینویسد: وقتی مهاجران و انصار به این نتیجه رسیدند که امیرمومنان(ع) نسبت به سایران صالحترین فرد برای خلافت است، به سوی آن حضرت رفتند تا ایشان را از منزل بیرون آورند تا به خلافت تکیه بزند، ولی آن حضرت دنبال طلحه رفت و فرمود: مردم آمدهاند با من بیعت کنند، ولی من نیازی به بیعت شان ندارم، شما بیا میدان تا مردم با تو بیعت کنند البته به شرط اینکه به کتاب خدا و سنت حضرت محمد(ص) عمل کنی.
طلحه در جواب گفت: تو به علت فضل و سابقه و مرتبهای که داری برای خلافت شایستهتر و محقتر از من هستی، مردم هم روی شما اتفاق نظر دارند ولی روی من اختلاف نظر دارند.
حضرت فرمود: (إنّی أخاف أن تغدر بی و تنکث بیعتی؛ ولی من نگرانم نسبت به من خیانت کنی و بیعتت را با من بشکنی)، طلحه گفت: نترس از من حرکتی خلاف میل شما سرنخواهد زد؛ سپس فرمود: خدا کفیل شما در این عهد است. سپس نزد زبیر رفت و همان سخنی را که با طلحه فرمود به او نیز گفت و همان جواب طلحه را از زبیر گرفت.
آنگاه به سوی منزلش مشرف شد تا تأمل بیشتری کند و جمعیت زیادی از مردم نیز به دنبالش به منزل آن حضرت برگشتند و ایشان را از خانه بیرون آورده و گفتند: دستت را دراز کن تا با شما بیعت کنیم، ولی حضرت دستش را میبست و مردم آن را میکشیدند، وقتی اوضاع را چنین دید، فرمود: «لاأبایعکم الا فی مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) ظاهراً، فإن کرهنی قوم لم أبایع» ؛ (من با شما بیعت نمیکنم مگر در مسجد النبی و در ملاء عام، و اگر قومی مرا نخواهد من بیعت شما را نمیپذیرم.)
ابن عباس میگوید: من میترسیدم که یکی از جاهلان یا کسی که علی (ع)، پدر یا برادرش را در جنگها کشته بگوید: ما به علی نیاز نداریم و از بیعت سرباز بزند و همین امر موجب شود تا علی کناره گیری کند، ولی احدی سخنی نگفت و همه با رضایت از علی استقبال کردند.
اولین کسانی که با علی(ع) بیعت کرد طلحه و زبیر بودند و بعد از آن دو سایر مهاجران و انصار با او بیعت کردند.
لغزش آنها در عهد حکومت علوی
۱- اعتراض به تقسیم مساوی بیتالمال
طبق سنت رسول خدا(ص) بیتالمال مسلمانان بطور مساوی بین آنان تقسیم میشد، ولی در زمان خلیفه دوم این سنت تغییر یافت و ایشان بیت المال را طبق سوابق افراد در اسلام، قریشی بودن یا نبودن، زود یا دیر مسلمان شدن، جزء مهاجران یا انصار بودن تقسیم کرد و بدین سان از سیره رسول خدا(ص) در تقسیم بیتالمال فاصله گرفت؛ و عثمان نیز شیوه خلیفه دوم را ادامه داد و اندک اندک بسیاری از اصحاب رسول خدا(ص) جزء ثروتمندان بیدرد شده و برخی از تودههای مردم فقیر شدند، علی(ع) برای مبارزه با این وضع در دوران حکومت خود دستور داد بیتالمال را مساوی تقسیم کنند.
آنان در زمان خلافت خلیفه اول و دوم روز به روز بر ثروتشان افزوده شد، و در زمان خلافت امیرمومنان(ع) به یکی از ثروتمندان بزرگ جهان اسلام مبدل شده بودند.
وقتی زمان تقسیم بیتالمال در حکومت علی(ع) رسید، حضرت به عمار، عبیداللهبنابیرافع و ابالهیثمبنالتیهان دستور دادند بیت المال را بهطور مساوی میان مسلمانان تقسیم کنند؛ فرمودند: «إعدلوا فیه ولاتُفَضِّلوا احداً علی احد؛ «در تقسیم آنها، مساوی برخورد کنید و هیچکس را بر دیگری ترجیح ندهید».
آنها نیز قیمت مجموع اموال را ارزیابی کردند؛ سهم هر نفر سه دینار میشد. به همه بهطور مساوی سه دینار پرداختند تا اینکه نوبت به طلحه و زبیر رسید. آنها درحالیکه هریک همراه پسر خود برای گرفتن سهم خویش آمده بودند، بهصورت غیرمنتظرهای دیدند که مقسّمان به آنان نیز مانند سایران سه دینار دادند. به اعتراض گفتند: «عمر اینگونه به ما حقوق نمیداد؛ این کار، کار شماست یا دستور رئیستان؟»
آنها گفتند: «کار ما نیست، «امیرالمؤمنین» به ما چنین دستور داده است».
آنگاه نزد حضرت «علی» رفتند و حضرت را درحالیکه زیر آفتاب مشغول رسیدگی به اموال بود، یافتند. گفتند: نظر شما چیست، آیا مایلید برویم سایه؟»
حضرت پذیرفتند. سپس گفتند: «نزد عمّالت رفتیم تا سهمیهمان را از این [فیء] بگیریم. آنها به هریک از ما به اندازة سایر مردم دادند».
حضرت فرمودند: «مگر چه انتظاری داشتید؟» گفتند: «عمر اینگونه به ما نمیبخشید!»
این همان مشکلی بود که حضرت آن را از قبل پیشبینی کرده و هنگام بیعت، با آنان اتمام حجت نموده بودند که مطابق علم خود عمل خواهند کرد، نه فتوای دیگران؛ اما در اینجا برای مجاب کردن آنها به اتمام حجت خویش اشاره نکردند؛ بلکه سیرة رسول خدا را به آنها گوشزد کردند و فرمودند:« فما کان «رسول الله» یعطیکما؛« رسول خدا» به چه روشی به شما عطا میدادند؟» آنها، که بهتر از هرکسی میدانستند «رسول خدا» فیء را بهطور مساوی تقسیم میکردند، از پاسخ دادن به «علی» عاجز مانده، سکوت کردند. حضرت از فرصت استفاده کردند و فرمودند: « «ألیس کان رسول الله» یقسم بالسویة بین المسلمین»؛ «مگر نه این است که «رسول خدا» بیتالمال را بهطور مساوی میان مسلمانان تقسیم میکرد؟»
گفتند: «بلی».
فرمودند: أفسنَّةُ رسول الله أولی بالاتّباع أم سنَّةُ عمر؛ «آیا پیروی از سنت «رسول خدا» شایستهتر است یا پیروی از سنت عمر؟»
گفتند: «سنت «رسول خدا»؛ ولی یا امیرالمؤمنین، ما افراد باسابقه، منشأ اثر و از مقربان [پیامبر] بودهایم. اگر امکان دارد که ما را با سایر مردم برابر قرار ندهی، برابر نکن».
حضرت فرمودند: سابقتکما أسبق أم سابقتی؛ «سابقة شما بیشتر است یا سابقة من؟»
گفتند: «سابقة شما».
فرمودند: فقرابتُکما أقرب أم قرابتی؛ «نزدیکی شما [به «رسول خدا»] بیشتر بود یا نزدیکی من؟»
گفتند: «نزدیکی شما».
فرمودند: فغَنائُکم أعظَمُ أم غَنائی؛ «خدمات شما بیشتر بوده است یا خدمات من؟»
گفتند: «خیر، خدمات شما بزرگتر بوده است یا امیرالمؤمنین».
فرمودند: فواللّهِ مَا أَنا وأجیری هذا وَأَومَی بِیَده اِلی الأَجیر الذی بین یدیه ـ فی هذا المالِ إلّا بمنزلة واحدة؛ «قسم به خدا، نسبت من و این اجیرم ـ با دست به کارگری که پیش رویشان بود اشاره کردند ـ به این مال یکسان است!»
اسکافی مینویسد: وقتی مهاجران و انصار به این نتیجه رسیدند که امیرمومنان(ع) نسبت به سایران صالحترین فرد برای خلافت است، به سوی آن حضرت رفتند تا ایشان را از منزل بیرون آورند تا به خلافت تکیه بزند، ولی آن حضرت دنبال طلحه رفت و فرمود: مردم آمدهاند با من بیعت کنند، ولی من نیازی به بیعت شان ندارم، شما بیا میدان تا مردم با تو بیعت کنند البته به شرط اینکه به کتاب خدا و سنت حضرت محمد(ص) عمل کنی.
طلحه در جواب گفت: تو به علت فضل و سابقه و مرتبهای که داری برای خلافت شایستهتر و محقتر از من هستی، مردم هم روی شما اتفاق نظر دارند ولی روی من اختلاف نظر دارند.
حضرت فرمود: (إنّی أخاف أن تغدر بی و تنکث بیعتی؛ ولی من نگرانم نسبت به من خیانت کنی و بیعتت را با من بشکنی)، طلحه گفت: نترس از من حرکتی خلاف میل شما سرنخواهد زد؛ سپس فرمود: خدا کفیل شما در این عهد است. سپس نزد زبیر رفت و همان سخنی را که با طلحه فرمود به او نیز گفت و همان جواب طلحه را از زبیر گرفت.
آنگاه به سوی منزلش مشرف شد تا تأمل بیشتری کند و جمعیت زیادی از مردم نیز به دنبالش به منزل آن حضرت برگشتند و ایشان را از خانه بیرون آورده و گفتند: دستت را دراز کن تا با شما بیعت کنیم، ولی حضرت دستش را میبست و مردم آن را میکشیدند، وقتی اوضاع را چنین دید، فرمود: «لاأبایعکم الا فی مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) ظاهراً، فإن کرهنی قوم لم أبایع» ؛ (من با شما بیعت نمیکنم مگر در مسجد النبی و در ملاء عام، و اگر قومی مرا نخواهد من بیعت شما را نمیپذیرم.)
ابن عباس میگوید: من میترسیدم که یکی از جاهلان یا کسی که علی (ع)، پدر یا برادرش را در جنگها کشته بگوید: ما به علی نیاز نداریم و از بیعت سرباز بزند و همین امر موجب شود تا علی کناره گیری کند، ولی احدی سخنی نگفت و همه با رضایت از علی استقبال کردند.
اولین کسانی که با علی(ع) بیعت کرد طلحه و زبیر بودند و بعد از آن دو سایر مهاجران و انصار با او بیعت کردند.
لغزش آنها در عهد حکومت علوی
۱- اعتراض به تقسیم مساوی بیتالمال
طبق سنت رسول خدا(ص) بیتالمال مسلمانان بطور مساوی بین آنان تقسیم میشد، ولی در زمان خلیفه دوم این سنت تغییر یافت و ایشان بیت المال را طبق سوابق افراد در اسلام، قریشی بودن یا نبودن، زود یا دیر مسلمان شدن، جزء مهاجران یا انصار بودن تقسیم کرد و بدین سان از سیره رسول خدا(ص) در تقسیم بیتالمال فاصله گرفت؛ و عثمان نیز شیوه خلیفه دوم را ادامه داد و اندک اندک بسیاری از اصحاب رسول خدا(ص) جزء ثروتمندان بیدرد شده و برخی از تودههای مردم فقیر شدند، علی(ع) برای مبارزه با این وضع در دوران حکومت خود دستور داد بیتالمال را مساوی تقسیم کنند.
آنان در زمان خلافت خلیفه اول و دوم روز به روز بر ثروتشان افزوده شد، و در زمان خلافت امیرمومنان(ع) به یکی از ثروتمندان بزرگ جهان اسلام مبدل شده بودند.
وقتی زمان تقسیم بیتالمال در حکومت علی(ع) رسید، حضرت به عمار، عبیداللهبنابیرافع و ابالهیثمبنالتیهان دستور دادند بیت المال را بهطور مساوی میان مسلمانان تقسیم کنند؛ فرمودند: «إعدلوا فیه ولاتُفَضِّلوا احداً علی احد؛ «در تقسیم آنها، مساوی برخورد کنید و هیچکس را بر دیگری ترجیح ندهید».
آنها نیز قیمت مجموع اموال را ارزیابی کردند؛ سهم هر نفر سه دینار میشد. به همه بهطور مساوی سه دینار پرداختند تا اینکه نوبت به طلحه و زبیر رسید. آنها درحالیکه هریک همراه پسر خود برای گرفتن سهم خویش آمده بودند، بهصورت غیرمنتظرهای دیدند که مقسّمان به آنان نیز مانند سایران سه دینار دادند. به اعتراض گفتند: «عمر اینگونه به ما حقوق نمیداد؛ این کار، کار شماست یا دستور رئیستان؟»
آنها گفتند: «کار ما نیست، «امیرالمؤمنین» به ما چنین دستور داده است».
آنگاه نزد حضرت «علی» رفتند و حضرت را درحالیکه زیر آفتاب مشغول رسیدگی به اموال بود، یافتند. گفتند: نظر شما چیست، آیا مایلید برویم سایه؟»
حضرت پذیرفتند. سپس گفتند: «نزد عمّالت رفتیم تا سهمیهمان را از این [فیء] بگیریم. آنها به هریک از ما به اندازة سایر مردم دادند».
حضرت فرمودند: «مگر چه انتظاری داشتید؟» گفتند: «عمر اینگونه به ما نمیبخشید!»
این همان مشکلی بود که حضرت آن را از قبل پیشبینی کرده و هنگام بیعت، با آنان اتمام حجت نموده بودند که مطابق علم خود عمل خواهند کرد، نه فتوای دیگران؛ اما در اینجا برای مجاب کردن آنها به اتمام حجت خویش اشاره نکردند؛ بلکه سیرة رسول خدا را به آنها گوشزد کردند و فرمودند:« فما کان «رسول الله» یعطیکما؛« رسول خدا» به چه روشی به شما عطا میدادند؟» آنها، که بهتر از هرکسی میدانستند «رسول خدا» فیء را بهطور مساوی تقسیم میکردند، از پاسخ دادن به «علی» عاجز مانده، سکوت کردند. حضرت از فرصت استفاده کردند و فرمودند: « «ألیس کان رسول الله» یقسم بالسویة بین المسلمین»؛ «مگر نه این است که «رسول خدا» بیتالمال را بهطور مساوی میان مسلمانان تقسیم میکرد؟»
گفتند: «بلی».
فرمودند: أفسنَّةُ رسول الله أولی بالاتّباع أم سنَّةُ عمر؛ «آیا پیروی از سنت «رسول خدا» شایستهتر است یا پیروی از سنت عمر؟»
گفتند: «سنت «رسول خدا»؛ ولی یا امیرالمؤمنین، ما افراد باسابقه، منشأ اثر و از مقربان [پیامبر] بودهایم. اگر امکان دارد که ما را با سایر مردم برابر قرار ندهی، برابر نکن».
حضرت فرمودند: سابقتکما أسبق أم سابقتی؛ «سابقة شما بیشتر است یا سابقة من؟»
گفتند: «سابقة شما».
فرمودند: فقرابتُکما أقرب أم قرابتی؛ «نزدیکی شما [به «رسول خدا»] بیشتر بود یا نزدیکی من؟»
گفتند: «نزدیکی شما».
فرمودند: فغَنائُکم أعظَمُ أم غَنائی؛ «خدمات شما بیشتر بوده است یا خدمات من؟»
گفتند: «خیر، خدمات شما بزرگتر بوده است یا امیرالمؤمنین».
فرمودند: فواللّهِ مَا أَنا وأجیری هذا وَأَومَی بِیَده اِلی الأَجیر الذی بین یدیه ـ فی هذا المالِ إلّا بمنزلة واحدة؛ «قسم به خدا، نسبت من و این اجیرم ـ با دست به کارگری که پیش رویشان بود اشاره کردند ـ به این مال یکسان است!»
روزنامه کیهان 94/12/8