مـا بـرای ایـن دنـــیـــا نـیـسـتـیـم...

۲۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

آخرین مطلب سال 1394 مزیّن به نام مبارک حضرت مادر سلام الله علیها

علت ایجاد عالَم، فاطمه است                                         
                                      نقش روی قلب خاتم، فاطمه است
فاطمه یعنی سُرور اهل بیت                                        
                                     عزت و فخر و غرور اهل بیت

 

درسته که میگن آخر سال باید ببینیم برامون عیده یا عزا نه این که اولش هنوز چیزی معلوم نیست عید بگیریم و...
به هر حال پیشاپیش فرا رسیدن سال نو ودگرگونی فصل زمستان به بهار را خدمتتان تبریک عرض می کنم 
ان شاالله که زیر سایه امام زمان علیه السلام سال خوبی را شروع کنید و به خوبی به پایان برسانید.
بیایید توی این روزایی که مردم خوشحالند و در تکاپوی تدارک ایام نوروز، همدیگه را حلال کنیم و کدورت ها را از خودمون دور کنیم. این که چجوری میشه این کار را کرد، خودتون فکر کنید ان شااالله متوجه میشید.
راستی به هر اندازه که برامون مقدوره به نیازمندها هم کمک کنیم تا اونا هم توی شادی ما شریک بشن. البته این نکته فراموش نشه که نباید و به هیچ وجه نباید شخصیت و غرور اونا را خدشه دار کنیم. تو پرانتز بگم که پرانتز باز، دیدید بعضیا یه کمک میکنن هزارتا منّت میذارن پرانتز بسته

اگه میشه طوری کمک کنیم که حتی خود اون نیازمند هم متوجه نشه اون کمک از کجا اومده 

میدونید که خدا توی قرآن  می فرماید صدقات خودتون را با منّت و آزار باطل نکنید(سوره بقره/264)

خلاصه هر جور که میتونیم به نیازمندان مالی و فکری و اعتقادی کمک کنیم و طوری رفتار کنیم که باعث شادی دیگران بشیم اون قت می بینید که چقدر زندگی زیبا میشه.

اگر حقوقی به گردن ما دارید حلالمون کنید.

در پناه حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه باشید

خدانگهدار

یــــاعــــلــــی

 

 

۲۶ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۰۶ ۰ نظر
بی نام

روزی یه دونه کمتر

به نام خالق هستی بخش

بزرگواران بدون مقدمه برم سر اصل موضوع و آن اینکه اگر می تونید از کیسه های پلاستیکی کمتر استفاده کنید دلیلش را خودتون می دونید

یک ظرف پلاستیکی حدود 500 سال طول می کشه در طبیعت از بین بره 

بعضی وسایل را بدون کیسه های پلاستیکی هم میشه حمل کرد، مثل ماست های دبّه ای که دسته دارند و...

یا اصلا فاصله بین خونه و سوپر مارکت محله مگه چقدره که نیاز باشه از کیسه های پلاستیکی استفاده کنیم، خب میشه وسایل را دستمون بگیریم و ببریم خونه

یا میشه از زنبیل های پلاستیکی که در طرح های مختلفی  تولید شده برای حمل وسایل خریداری شده استفاده کنیم.

پس بیایید قرار بذاریم کمتر از کیسه های پلاستیکی استفاده کنیم، حداقلش با خودمون قرار بذاریم روزی یه دونه کمتر از اون کیسه ها مصرف کنیم.

بیایید با این کار کوچیک به طبیعت که حقوق زیادی به گردن ما داره احترام بذاریم و ضمناً از اسراف هم جلوگیری میشه 

پیامبر خوبی ها که درود خداوند بر او باد، می فرمایند:

از زمین محافظت کنید که به منزله ی مادر شماست

۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۹ ۰ نظر
بی نام

شعرهای مادری-18

ای بی  نشانه ای که  خدا را  نشانه ای

هر سو نشان توست ولی بی نشانه ای

زهرای  پاک ، ای  غمِ  زیبایِ  دلنشین

تو  خواندنی  ترین  غزل  عاشقانه ای

 

 

شهادت اول شهیده ی راه ولایت، حضرت صدیقه ی طاهره، فاطمه ی زهرا سلام الله علیها

بر همه مردم دنیا تسلیت باد

 

 

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۸ ۰ نظر
بی نام

شعرهای مادری-17

ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر خجل

هم غلاف تیغ ، هم مسمار در ، هم در، خجل

با غروب آفتاب طلعت نورانیت

گشته ام سر تا قدم از روی پیغمبر خجل

هم صدف بشکست ، هم دردانه ات از دست رفت

سوختم بهر صدف ، گردیدم از گوهر خجل

همسرم را پیش چشم دخترم زینب زدند

مُردم از بس گشتم از آن نازنین دختر خجل

گاه گاهی مَرد خجلت می کشد از همسرش

مثل من ، هرگز نگردد مردی از همسر خجل

همسرم با چادر خاکی به خانه بازگشت

از حسن گردیده ام تا دامن محشر خجل

خواست زینب را بغل گیرد ولی ممکن نشد

مادر از دختر خجل شد ، دختر از مادر خجل

باغ را آتش زدند و مثل من هرگز نشد

باغبان از غنچه و از لاله ی پرپر خجل

بانگ یا فضه خُزینی تا به گوش خود شنید

ازکنیز خویش هم ، شد فاتح خبیر خجل

نظم"میثم" شعله زد بر جان اولاد علی

تا لب کوثر بود از ساقی کوثر خج

غلامرضا سازگار

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۴ ۰ نظر
بی نام

شعرهای مادری-16

گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند 
بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند 

از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست 
مهمان به میزبانی من گریه می‌کند 

از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست 
بازو به ناتوانی من گریه می‌کند 

گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند 
شبنم به باغبانی من گریه می‌کند 

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه 
پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند 

گردون، که خود کمان شده با چشم ابرها 
بر قامت کمانی من گریه می‌کند 

این آبشار نیست که ریزد که چشم کوه 
بر چهره‌ خزانی من گریه می‌کند 

فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام 
بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند

حاج علی انسانی

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۹ ۰ نظر
بی نام

شعرهای مادری-15

از دست می روی همه دار و ندار من

گفتی تمام عمر تو هستی کنار من

بی تو شود سیاه دگر روزگار من

حالا چرا شکسته ای ای ذوالفقار من

 

من بی سپاه می شوم ای لشکرم بمان

خانه خراب می شوم ای همسرم بمان

 

از حیدرت سه ماه چرا رو گرفته ای ؟

با گریه های مخفی خود خو گرفته ای

یک دست بر جراحت پهلو گرفته ای

یک دست بر کبودی بازو گرفته ای

 

صد پاره فاطمه ز غمت شد دل علی

تو با همین سکوت شدی قاتل علی

 

ای استخوان شکسته ی حیدر نَفَس مکش

شعله کشد ز آه تو ، دیگر نفس مکش

باشد برای زخم تو بهتر ، نفس مکش

رنگین شده ز خون تو بستر ، نفس مکش

 

از بعد کوچه ها تو سرت خم شده چرا ؟

زهرای من بگو کمرت خم شده چرا ؟

 

بانو بنفشه پیکر تو می کُشَد مرا

جسم نحیف و لاغر تو می کُشَد مرا

خون های روی معجر تو می کُشَد مرا

این گریه های دختر تو می کُشَد مرا

 

انگار درد بر همه عضوت رسیده است

زهرا چه می کشی تو که رنگت پریده است

 

تو کار می کنی ز تنت لاله می چکد

از گوشه های پیرهنت لاله می چکد

از زخم های بر بدنت لاله می چکد

امشب چگونه از کفنت لاله می چکد ؟

 

امشب بگو علی چه کند روبروی تو ؟

با فضه، من چگونه دهم شستشوی تو ؟

رضا رسول زاده

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۱ ۰ نظر
بی نام

شعرهای مادری-14

لعنت به آنکه ضربه زده بین یک گذر

لعنت به آنکه بر دل طفلی زده شرر

 

ای شمع نیمه سوخته ی خانه ی علی

نذرت قبول خسته نباشی شکسته پر

 

از چه میان بستر خود آه می کشی

از چه نفس کشیدنتان گشته دردسر

 

آیا هنوز گوش شما درد می کند

آیا هنوز مانده به گوش ات صدای در

 

یک هفته می شود که شما لاله پروری

یک مدتی است چشم شما مانده خیس و تر

 

با پهلوی شکسته چرا کار می کنی

نان پختن شما شده دریای دردسر

 

لحظات آخری چقدر زردتر شدی

از چه صدای ناله یتان گشته مختصر

 

بانو! علی بدون شما غصه می خورد

گر می روی غریبه ی شهر را هم ببر

 

حالا کفن برای چه هی باز میکنی

آیا نشسته بردلتان حال یک سفر

 

زینب،علی،حسن،همه دارای یک کفن

بانو کجاست پس کفن آن یکی پسر؟

علی حسنی

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۹ ۰ نظر
بی نام

شعرهای مادری-13

احتیاط کن

 بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام

 مشغول کارِخانه شدی! خوش سلیقه ام

 

 زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی

 داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟

 

 دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم

 با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم

 

 با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت

 با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت

 

 این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد

 حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد

 

 زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند

 باید کمک کنم، کمرت درد می کند

 

 آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن

 فکری به حال و روز بد ِ کائنات کن

 

 تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد

 دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد

 

 ازدست تو، به آه شکایت بیاورم

 نگذاشتی طبیب برایت بیاورم

 

 با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم

 راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم

 

 جارو نکش! که فاطمه جان درد می کشم

 دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم

 

 جارو نکش! که عطربهشت ست می بری

 روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری

 

 باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست

 ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست

 

 گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...

 فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....

 

 آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی

 خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی

 

 زهرا به جای نان، غم ما را درست کن

 حلوای ختم شیرخدا را درست کن

 

 مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری

 دست شکسته جانب دستاس می بری

 

 جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت

 شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت

 

 شُستی تن حسین و حسن با کدام دست؟

 آماده کرده ای تو کفن با کدام دست

 

 حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه

 از تشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه

 

 حرف از کفن شد و کفنت ناله زد حسین

 خونابه های پیرهنت ناله زد حسین

 

وحید قاسمی 

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۱ ۰ نظر
بی نام

شعرهای مادری-12

 

گذشته آب در این روزگار از سر من

حلال کن که رسیده است روز آخر من

مرا ببخش که افتاده ام در این بستر

نمانده است توانی به جسم لاغر من

 

قد خمیده و موی سفید زهرایت

برای خانه نشینی توست همسر من

 

به جان دختر شیرین زبانمان زینب

نپرس از چه شده غرق خاک معجر من

 

ز شرم بستن دستت هنوز می لرزم

چه کرد با تو مدینه امیر خیبر من؟!

 

بس است گریه و شیون برای عمر کمم

بقای عمر تو باشد، غریب رهبر من

محمد حسین رحیمیان

۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۲ ۰ نظر
بی نام

شعرهای مادری-11

سلام، آمده ام تا سفارشی بدهم

دری بساز برایم دوباره؛ ای نجار

دری که کنده نگردد به ضربۀ لگدی

دری مقاوم و محکم ز بهترین الوار

دری که رد نشود یک غلاف از لایش

دری بساز بدون شیار و بی مسمار

برای این که کسی مشت روی در نزند!

بیا سه چار کلون اضافه تر بگذار

دری بساز برایم ز چوب های نسوز

دری که دیرتر آتش بگیرد ای نجار

دری به عرض من و جبرئیل و یک تابوت

دری به طول قد و قامت خم عمار

در انتها، سر هر میخ تیز را کج کن

مهم تر از همه این است؟! خاطرت بسپار

۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۴ ۰ نظر
بی نام