مـا بـرای ایـن دنـــیـــا نـیـسـتـیـم...

۴۱ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

اونا کجا و ما کجا...

۲۳ دی ۹۳ ، ۰۸:۵۷ ۱ نظر
بی نام

انفاق نخبگی

۲۳ دی ۹۳ ، ۰۸:۵۵ ۰ نظر
بی نام

مادر

به

 

 

۲۳ دی ۹۳ ، ۰۸:۵۱ ۰ نظر
بی نام

ایمان

امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

علامت ایمان این است که راست بگویی حتی اگر به ضررت باشد.

نهج البلاغه خطبه86

۲۲ دی ۹۳ ، ۰۹:۳۹ ۱ نظر
بی نام

دنیا...

۲۲ دی ۹۳ ، ۰۹:۲۹ ۰ نظر
بی نام

زمانه عجیبی است!!!

زمانه عجیبی است!
برخی مردمان امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را...
میدانی چرا؟
امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند
اما امام حاضر را باید فرمان برند!
و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند...

 

       شهید آوینی                                                      

۲۱ دی ۹۳ ، ۱۱:۵۶ ۰ نظر
بی نام

مستراح

حاج آقا قرائتی تعریف می کردند که وزیری عطر محبوبی داشت که روزی در همایشی مورد تقاضای جانبازی قرار گرفت

اصرارها به انکار انجامید
و القصه شیشه عطر از جیب مبارک راهی چاه عبرت شد
وزیر به شدت متاثر شد که چیزی را که در راه خدا ندهی جایش همین چاه مستراح است

× × × ×
شخصی در سرزمین های اسلامی به حکومت رسید 
و سومین فرد از سلسله ای غصبی بود
تنها کاری که در ایام زمامداریش نکرد رساندن حقی به صاحب حق بود
آن شخص کار را بدان جا رساند که چوب خدا به صدا در آمد
که ای فردی که هیچ وجه از وجوهت در راه خدا نبود 
جایگاهت همان مستراح است
و آن شخص کشته و در فاضلاب شهر مدفون گشت
× × × ×
أمرا 
حُکَما
حقوقدانان
قبل از اینکه چاه مستراح به ما درس دهد
بیایید درس بگیریم
و خدا را ابر قدرت بدانیم و نه غیر او

× × × ×
اگر بی ادبی در متن و تصویر هست
شرمنده
اما عبرت های تاریخ شرمگین می کنه آدمو

afsaran.ir

۲۱ دی ۹۳ ، ۱۱:۵۴ ۰ نظر
بی نام

کار - زندگی

بعضیا کار می کنن تا زندگی کنن

و

بعضیا زندگی می کنن تا کار کنن

 

ما جزء کدوم بعضیا هستیم؟؟

۲۰ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۵ ۰ نظر
بی نام

زرنگی

۲۰ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۰ ۰ نظر
بی نام

دعای حضرت آقا در جوانی

یک بار ما خدمت حضرت آقا بودیم اجازه داشتیم سئوال بپرسیم.در بین ما یکی یه سوالی پرسید که ما رومون نمی‌شد بپرسیم یا برامون سخت بود این سوال. برگشت گفت که حضرت آقا! اصلاً شما فکر می‌کردید که رهبر بشین؟! مثلاً شما 12-13سالتون بوده فرض کنید در مدرسه‌ی علمیه‌ای در مشهد داشتید درس می‌خوندید اصلاً می‌تونیستید تصور کنید که شما یه روزی می‌شید رهبر؟!
بعد ما گفتیم که ببینیم ایشون چه جوری جواب می‌دیدن!

ایشون یه کمی فکر کردن و گفتن اگر اجازه بدین یک جوابی به شما بدم که این جواب رو سال‌ها پیش به یک دوستم دادم-این دوست حضرت آقا مرحوم شدند...-ایشون گفتند من در مدرسه سلیمان‌خان مشهد-اگر اشتباه نکنم- داشتم درس می‌خوندم، روزها می‌رفتیم سر درس و شب‌ها هم طبیعتاً برای درس فردا باید درس قبلی رو مباحثه می‌کردیم و آماده می‌شدیم. یکی از نکات درس اون‌روز رو من متوجه نشده بودم و هر چه تلاش می‌کردم متوجه نمی‌شدم. تو حجره هی می‌رفتم سمت چپ و راست و خلاصه شرق و غرب حجره رو می‌رفتم و این رو می‌خوندم که متوجه بشم ولی نمی‌شدم.

هم‌حجره‌ای ما اون‌شب نوبت شام او بود یک دفعه عصابی شد و گفت آسد علی آقا بگیر بشین دیگه! این املت از دهن افتاد. هِی می‌ری این ور هی می‌ری اون‌ور! آخه چی‌کار می‌خوای بکنی تو؟! یه دونه چیزو نفهمیدی! منم نفهمیدم هیشکی تو کلاس نفهمید بیا بشین غذا از دهن افتاد-بعد ایشون گفت من همون جوابی رو می‌دم که به اون دوستمون دادم- اون دوستمون گفت چرا این رو داری این قدر می خوونی؟! توی این مدرسه سلیمان خان مگه چند نفر قراره بعد برن معمم بشن؟ چند نفر از ما وقتی معمم شدیم قراره توی این لباس باقی بمونیم؟

خب قضایای رضاشاه هم گذشته بوده و یه چنین تصوراتی هم بوده-چند نفر ما اگر موندیم قراره بریم امام جماعت یه مسجد سر کوچه بشیم؟ چند نفر از ما اگر امام جماعت سر کوچه شدیم اصلاً میان از ما سوال می‌پرسن؟ آقا کدوم ما می‌خواد مجتهد بشه؟ تازه اگر که مجتهد شدیم کدوم ما می‌خواد مرجع بشه که این مسئله واجب باشه برامون که بدونیم؟! اصلا کسی کاری نداره به ما که! شما نمیایی بشینی سر سفره شام!

حضرت آقا گفتن من یه جوابی ‌دادم که اون رو به شما می‌دم، گفتیم بفرمائید!
ایشون فرمودند که به ایشون گفتم که -اون زمان تازه بالغ بودم- گفتم من پیش از بلوغم نماز خووندن رو شروع کردم و هر روز در قنوت نمازم دعایی می‌خوندم که این دعا رو برای شما می‌گم.
گفتیم بفرمائید!
ایشون فرمودند دعای من در قنوت نمازم این بود:
اللهم اجعلنی مجدد دینک و محیی شریعتک
این رو گفتند و به ما اشاره کردند ما نرسیدیم به اونجا متاسفانه، ما خیلی دوست داشتیم به جاهایی برسیم که نرسیدیم.
و این برای ما خیلی شیرین بود که یک نفر قبل از بلوغ یک آرزویی داشته باشه که وقتی یک روزی بعد از هزار اتفاق عجیب در عالم، بعد از هزار اتفاق محیر العقول در عالم، یک روزی شد رهبر مملکت، تازه بگه به اون آرزو نرسیدیم!
ان شاءالله خدا آرزوهای ما رو بزرگ کنه!


به نقل از رضا امیرخانی

۲۰ دی ۹۳ ، ۱۴:۵۰ ۰ نظر
بی نام